ذوالقرنین در قرآن به عنوان شخصیتی دادگستر و بشردوست یاد شده است.ودر تمام نوشته هایی که از زمان باستان چه در کتابهای دینی چه کتابهای غیر دینی آمده کوروش را فردی دادگستر و بشر دوست و کسی که اولین بیانیه حقوق بشر را اجرا کرده است و کتیبه اش هنوز موجود می باشد ، ذکر شده است. دوتا از فروع دین ما تولی و تبری است که یعنی دوست داشتن دوستان خدا و دشمن داشتن دشمنان خدا است چون کوروش بزرگ دوست خدا فردی بود که احکام خدا را در زمین جاری می کرد و در واقع نماینده خدا در زمین بود باید مورد احترام همگی ما باشد و مقامش را گرامی داریم و نگذاریم آرامگاهش از بین برود و یا به او بی توجهی و توهین شود .
کلمه ذوالقرنین نام شخصی است که در قرآن و در سوره کهف از آیه 83 تا 110 نام برده شده است .
ذوالقرنین به معنای دو قرن است که برخی معتقدند که این نامگذاری به دلیل آن است که به شرق و غرب عالم رسیده است.عرب از آن به دو شاخ آفتاب تعبیر نموده است و بعضی میگویند که در دو طرف سر وی برآمدگی مخصوصی بوده و سر انجام عده ای بر این عقیده اند که تاج مخصوص او دارای دو شاخک بوده است.
اما قرآن ذوالقرنین را شخصی نامیده است که بنا بر درخواست قومی سدی ازآهن و مس جهت جلوگیری از هجوم بیگانگان برای آنان میسازد.
به طور کلی سه نظریه در مورد این شخص وجود دارد.در نظر اول عده ای اعتقاد دارند که وی اسکندر مقدونی است و وی را اسکندر ذوالقرنین مینامند. این نظریه را ابو علی سینا در کتاب "دار الشفاء"خود بیان نموده است.دومین نظریه مربوط میشود به ابن هشام در کتاب"تاریخ سیره" و ابوریحان بیرونی در" الاثار الباقیه" که این دو نفر ذوالقرنین را از پادشاهان یمن میدانستند . در نهایت سومین و معتبرترین نظریه مربوط میشود به ابوالکلام آزاد،وزیر فرهنگ معاصر هند در کتاب "ذوالقرنین" که این شخص را کورش کبیر پادشاه ایران نامیده است.
اکنون می توان گفت همه ی کارشناسان و مورخان اطمینان دارند که ذوالقرنین همان کوروش است.
برخی با غرض یا به اشتباه اسکندر گجستیک (ملعون) را ذوالقرنین می دانند اما این معنی با کلام قرآن سازش ندارد. چون نخست قرآن می گوید ذوالقرنین مؤمن به خدا و روز قیامت بوده است و دین او دین توحید بوده است؛ ولی ما میدانیم كه إسكندر مشرك بوده و در تاریخ آمده است كه ذبیحه خود را برای ستاره مشتری ذبح نموده است.
و دوم قرآن ذوالقرنین را مرد صالح از عباد خدا و صاحب عدل و رفق میشمارد؛ و تاریخ برای إسكندر خلاف آنرا بیان میكند.
سوم اینکه در هیچیك از تاریخها نیامده است كه إسكندر مقدونی سدّ یأجوج و مأجوج را بنا كرده باشد. به هر حال از ذوالقرنین در قرآن به عنوان شخصیتی دادگستر و بشردوست یاد شده است.ودر تمام نوشته هایی که از زمان باستان چه در کتابهای دینی چه کتابهای غیر دینی آمده کوروش را فردی دادگستر و بشر دوست و کسی که اولین بیانیه حقوق بشر را اجرا کرده است و کتیبه اش هنوز موجود می باشد ، ذکر شده است.
دوتا از فروع دین ما تولی و تبری است که یعنی دوست داشتن دوستان خدا و دشمن داشتن دشمنان خدا است چون کوروش بزرگ دوست خدا فردی بود که احکام خدا را در زمین جاری می کرد و در واقع نماینده خدا در زمین بود باید مورد احترام همگی ما باشد و مقامش را گرامی داریم و نگذاریم آرامگاهش از بین برود و یا به او بی توجهی و توهین شود .
چرا داستان ذو القرنين در قرآن آمده است؟
سبب نزول سوره كهف اين بود كه قريش سه نفر را به قبيله نجران فرستادند تا از يهوديان آن ديار مسائلى را بياموزند و با آن رسول خداصلى الله عليه وآله را بيازمايند. آن سه نفر «نضربن حارث بن كلده»، «عقبةبن ابىمعيط» و «عاص بن وائل سهمى» بودند.
اين سه نفر به سوى نجران حركت كرده و جريان را با علماى يهود در ميان گذاشتند. يهوديان گفتند: سه مساله از او بپرسيد، اگر آن طور كه ما مىدانيم پاسخ داد، در ادعايش راستگو است. آنگاه از يك مساله ديگر بپرسيد، اگر گفت مىدانم، بدانيد كه دروغگو است. گفتند: آن مسائل چيست؟ جواب دادند كه از او از احوال جوانانى بپرسيد كه در قديم الايام بودند و از ميان مردم خود بيرون شده و غايب گشتند و در غيبتگاه خود خوابيدند. از او بپرسيد چقدر خوابيدند؟ نفراتشان چند بود؟ چه چيز از غير جنس خود همراهشان بود؟ و داستانشان چه بود؟
مطلب دوم اينكه از او بپرسيد داستان موسى كه خدايش دستور داد از يك عالم پيروى كن و از او تعلم گير چه بود؟ آن عالم كه بود؟ موسى چگونه از او پيروى كرد؟ و سرگذشت موسى با او چه بود؟
سوم اينكه از او از سرگذشتشخصى بپرسيد كه ميان مشرق و مغرب عالم گرديد تا به سد ياجوج و ماجوج رسيد; او كه بوده؟ و داستانش چگونه بوده است؟
يهوديان پس از عرضه اين مسائل جواب آنها را نيز به فرستادگان قريش دادند و گفتند: اگر اين طور كه ما شرح داديم جواب داد، صادق است، وگرنه دروغ مىگويد.
فرستادگان قريش پرسيدند: آن يك سؤال ديگر كه گفتيد چيست؟ گفتند: از او بپرسيد كه قيامت چه وقتبهپا مىشود؟ اگر ادعا كرد كه من مىدانم قيامت چه موقع بهپا مىشود، دروغگو است، ولى اگر گفت جز خدا كسى تاريخ آن را نمىداند، راستگو است.
فرستادگان قريش به مكه برگشتند، نزد ابوطالب جمع شدند و گفتند: پسر برادرت ادعا مىكند كه اخبار آسمانها برايش مىآيد، ما از او چند پرسش مىكنيم، اگر جواب داد، مىدانيم كه راستگو است، وگرنه مىفهميم كه دروغ مىگويد! ابوطالب گفت: هر چه دلتان مىخواهد بپرسيد!
آنها آن مسائل را مطرح كردند. رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: فردا جوابهايش را مىدهم; اما در وعدهاى كه داد «انشاءالله» نگفت. به همين جهت، چهل روز وحى از او قطع شد تا آنجا كه رسول خداصلى الله عليه وآله غمگين گرديد و (بعضى از) يارانش كه به وى ايمان آورده بودند به شك افتادند، و قريش شادمان شده و به استهزاء و آزار ايشان پرداختند; ابوطالب نيز سخت در اندوه شد.
پس از چهل شبانهروز، سوره كهف بر پيامبر نازل شد. رسولخداصلى الله عليه وآله از جبرئيل سبب تاخير را پرسيد؟ (جبرئيل) گفت:ماقادرنيستيمازپيشخود نازل شويم جز به اذن خدا.
توضيح آيات قرآن
«و يسئلونك عن ذى القرنين قل ساتلوا عليكم منه ذكرا»
و از تو اى پيامبر درباره ذو القرنين سؤال مىكنند، در پاسخ ايشان بگو:به زودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو مىكنم.
«انا مكنا له فى الارض و اتيناه من كل شىء سببا» ما او را در روى زمين قدرت و حكومت داديم و اسباب هر چيز را در اختيارش گذاشتيم.
سفر به مغرب:
«فاتبع سببا» ذو القرنين از اين اسباب و وسايل استفاده كرد و راه سفر را در پيش گرفت.
«حتى اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فى عين حماة و وجد عندها قوما» تا به غروبگاه آفتاب رسيد. در آنجا چنين در نظرش مجسم شد كه خورشيد در چشمه يا دريايى تيره و گلآلود فرو مىرود و در آنجا مردمى را ديد كه مجموعهاى از انسانهاى نيك و بد بودند.
«قلنا يا ذا القرنين اما ان تعذب و اما ان تتخذ فيهم حسنا» گفتيم اى ذو القرنين، آيا مىخواهى بدان ايشان را مجازات كنى، يا روش نيكويى در مورد آنها انتخاب مىنمايى؟
«قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم يرد الى ربه فيعذبه عذابا نكرا»
ذو القرنين گفت: ما كسى را كه ستم ورزيده مجازات خواهيم كرد; سپس او به سوى پروردگارش باز مىگردد و خداوند او را مجازاتى شديد خواهد نمود; يعنى ظالمان و ستمگران، هم مجازات اين دنيا را مىكشند و هم عذاب آخرت را.
«واما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنى وسنقول له من امرنا يسرا» و اما كسى كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نيكوتر – بيشتر از استحقاقش – خواهد داشت و ما به فرمان خود، او را به كارى آسان واخواهيم داشت.
سفر به مشرق:
ذو القرنين سفر خود را به غرب پايان داد و دوباره عزم سفر كرد; قرآن مىگويد:
«ثم اتبع سببا» سپس بار ديگر از وسايلى كه در اختيار داشت استفاده كرد و به طرف مشرق حركت نمود.
«حتى اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا»
همچنان به راه خود به طرف مشرق ادامه داد تا به صحرايى نزديك به محل طلوع خورشيد رسيد. در آنجا ديد كه خورشيد بر جمعيتى طلوع مىكند كه برايشان در برابر تابش آفتاب، هيچگونه پوشش و سايبانى قرار نداده بوديم.
«كذلك و قد احطنا بما لديه خبرا» آرى، ذو القرنين اين چنين بود! و ما به خوبى از امكانات و فعاليتهاى او آگاه بوديم.
برگشت از مشرق و سفر به طرف كوههاى ياجوج و ماجوج:
«ثم اتبع سببا» باز از وسايل مهمى كه در اختيار داشت استفاده كرد و به قصد سفر حركت نمود.
«حتى اذا بلغ بين السدين وجد من دونهما قوما لا يكادون يفقهون قولا».
همچنان راه خود را ادامه داد تا به ميان دو كوه رسيد و در كنار آن دو كوه، قومى را يافت كه هيچ سخنى را نمىفهميدند; يعنى خيلى ساده و بسيطالفهم بودند.
«قالوا يا ذا القرنين ان ياجوج و ماجوج مفسدون فى الارض فهل نجعل لك خرجا على ان تجعل بيننا و بينهم سدا» آن گروه – وقتى ذو القرنين را با آن قدرت و توانايى ديدند – به او گفتند: اى ذو القرنين، طايفه ياجوج و ماجوج در اين سرزمين فساد مىكنند، آيا حاضرى پولى از ما بگيرى و ميان ما و آنها سدى ايجاد نمايى؟!
«قال ما مكنى فيه ربى خير فاعينونى بقوة اجعل بينكم و بينهم ردما».
ذو القرنين در پاسخ آنان گفت: اموال و امكاناتى كه پروردگارم در اختيارم گذاشته، از آنچه شما پيشنهاد مىكنيد بهتر است. بنابراين من از شما اجر و مزد نمىخواهم! فقط مرا با نيروى انسانى كمك كنيد تا ميان شما و آنها سد محكمى ايجاد نمايم!
ساختن سد :
«اتونى زبر الحديد حتى اذا ساوى بين الصدفين قال انفخوا حتى اذا جعله نارا» در ابتداى كار سدسازى، ذو القرنين چنين دستور داد: قطعات بزرگ آهن برايم بياوريد و آنها را روى هم بچينيد تا اينكه كاملا ميان دو كوه را بپوشانند. بعد گفت: در اطراف آن آتش بيفروزيد و در آن بدميد.
آنان چنين كردند تا قطعات آهن سرخ و گداخته گرديد.
«قال اتونى افرغ عليه قطرا» بعد گفت: اكنون مس مذاب برايم بياوريد تا روى اين بريزم!
و به اين ترتيب، سدى آهنين در مقابل ياجوج و ماجوج ايجاد كرد، چنان كه قرآن مىگويد:
«فما اسطاعوا ان يظهروه وما استطاعوا له نقبا» پس از آن ديگر آن گروه مفسد قادر نبودند از روى آن عبور كرده يا راه نفوذ و حفرهاى در آن ايجاد كنند.
«قال هذا رحمة من ربى.» ذو القرنين در پايان كار سد گفت: اين سد خود نعمت و رحمتى از پروردگار من است!
«فاذا جاء وعد ربى جعله دكاء و كان وعد ربى حقا» گمان نكنيد اين يك سد جاودانى و ابدى است، بلكه آن زمان كه وعده پروردگارم فرارسد، آن را در هم مىكوبد و به يك سرزمين صاف و هموار مبدل مىسازد و وعده پروردگارم حق است و تحقق خواهد يافت