Search
Close this search box.

حکایت ذوالقرنین و کوروش

حکایت ذوالقرنین و کوروش - حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده گنابادی «رضا علیشاه»حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده گنابادی «رضا علیشاه»


ذوالقرنین و کوروش
نظریه ای که اخیراً مورد تأیید دانشمندان واقع شده، این است که ذوالقرنین همان کوروش کبیر است هر چند همانطور که قبلا ذکر کردیم بیشتر مفسرین او را با اسکندر مقدونی یکی می دانستند و عده ای هم او را یکی از اذواء و تُبَّع های یمن می گفتند و این دو نظریه بیشتر از دیگران شهرت داشت ولی اخیرا طبق استدلالات و مطابق مجسمه ای که از کوروش با مشخصات آیات راجع بذی القرنین پیدا شده، این عقیده بر همۀ نظریه ها رجحان پیدا کرده و حتی آقای دکتر محمّد ابراهیم باستانی درکتاب ذوالقرنین یا کوروش کبیر نوشته اند که پیدایش این عقیده در ابتداء بر اثر مطالعۀ سفر دانیال و رؤیای او بود که مشخصات این دو با هم تطبیق می کرد و پس از مطالعۀ نوشته های مورخین یونان این عقیده قوت گرفت و تأیید شد و دلیل دیگری غیر از این دو نداشتم ولی پس از چند سال که مشاهده ی آثار باستانی ایران و تألیفات بعض محقّقین درآن باره دست داد، اندک شک و شبهه که بود از بین رفت و یقین کردم که مقصود از ذوالقرنین نیست مگر کوروش کبیر و دلیل مهم آن مجسمۀ سنگی است از کوروش در نزدیکی های استخر پایتخت ایران باستان که با قریب پنجاه میل فاصله در سواحل رودخانۀ مرغاب نصب شده بود. این مجسمه به قامت یک بشر معمولی است که در دو طرف او دو بال مانند بالهای عقاب و در دو طرف سر او دو شاخ به صورت شاخ قوچ وجود دارد که ثابت می کند که تصور ذی القرنین فقط برای کوروش در بین مردم پیدا شده است و دوبال او شاید همان تصویری باشد که در سفر یشعیای نبی از قول او بنام عقاب شرق ذکر شده ازین رو مجسمه به مرغ شهرت یافته و رودخانه ای هم که از آنجا می گذرد رودخانۀ مرغاب نامیده شده است.

رؤیای دانیال هم که پیغمبری از یهود بود مؤید این است و دانیال پس از خرابی بیت المقدس بتوسط بخت نصر در سال ۵۸۷ قبل از میلاد و اسیرکردن هفتاد هزار از بنی اسرائیل بطوریکه در سفر دانیال از کتب اهل عتیق می نویسد که در سال سوم پادشاهی بیلیش فر واقع شده در باب هشتم می نویسد که خواب دیدم قوچی دارای دو شاخ بلند درکنار رود ایستاده و این دو شاخ یکی به طرف پشت او خم شده بود و با دو شاخ خود غرب و شرق و جنوب را شخم می کرد و می کند، در همین حال که متوجه او بودم دیدم یک بز کوهی از طرف مغرب در حالیکه زمین را با شاخ خود می کند پیش آمد؛ میان پیشانی این بز یک شاخ بزرگ عجیب پیدا بود کم کم به قوچ دو شاخ نزدیک شد سپس خشمناک بر او تاخت و دو شاخ او را شکست و قوچ دو شاخ از مقاومت عاجز ماند و کسی هم نبود او را از چنگالش برهاند.

آنگاه در آن کتاب می گوید فرشته ای که باید او را جبرئیل خواند بر او نازل شد و خواب را اینطور تعبیر کرد که قوچ صاحب دو شاخ (ذوالقرنین) اشاره به اتحاد دو کشور ماد و پارس است که یک نفر پادشاه قوی بر این دو کشور حکمرانی می کند که هیچ دولتی قادربه مقاومت در برابر او نخواهد بود. اما بز کوهی یک شاخ که بعدا پیدا شده مقصود مملکت یونان است و شاخ برجسته میان پیشانی او دلالت بر اولین پادشاه آن سرزمین می کند و درآن خواب بشارت داده شده که پایان دوره ی اسارت یهود است و یهودآن قوچ دوشاخ (ذوالقرنین) را به کوروش تعبیر می کنند که آنها خوروس و یونانیان سایروس می نامند. و چند سال پس از خواب و پیشگوئی دانیال ظهور کرد و کشور ماد و پارس را یکی کرد و سپس به بابل هجوم آورده و آن را فتح کرد و یهود را از اسارت نجات داد و پس از چند قرن حکومت هخامنشی بتوسط اسکندر یونانی منقرض شد ولی طبق شرحی که در تاریخ ذوالقرنین ترجمۀ آقای دکتر باستانی ذکر شده موضوع خواب دانیال بلکه وجود خود دانیال نیز مورد اختلاف است و بعضی در آن شک کرده اند.

ولی به هر حال از این خواب نیز بعضی کوروش و ذوالقرنین را یکی دانسته و مشخصات آن دو را با هم تطبیق کرده اند و علاّمه سراحمد خان هندی هم آن نظریه را اظهار نموده سپس مرحوم مولانا ابوالکلام آزاد وزیر فرهنگ هند که در سال ۱۲۶۷ هجری شمسی متولّد و درسال ۱۳۳۷ وفات یافت و از بزرگان و نوابغ هند بود و سالها تحصیلات دینی و مذهبی هم نمود و تبحّر کاملی هم داشت تفسیری به زبان اردو بر قرآن مجید نوشت و بعدا قسمتی از سوره ی کهف که مربوط به حکایت ذوالقرنین می باشد به عربی ترجمه و در مجله ثقافه ی الهند شماره ی ۱ و ۲ و ۳ که به عربی منتشر می شود و برای من هم فرستاده می شد درج گردید و آقای دکتر محمّد ابراهیم باستانی پاریزی آن را به فارسی ترجمه و با ذکر مقدماتی به چاپ رساندند و بعدا هم بسیاری از دانشمندان ایرانی آن را ذکر کرده اند، درکتاب تفسیرالمیزان تألیف علامه سیّد محمد حسین طباطبائی این قول را مشروحا ذکر کرده و اینطور به نظر می رسد که آن را به تلقّی به قبول نموده اند آقای سید صدرالدین بلاغی نیز در فرهنگ قصص قرآن آن را تصدیق نموده و تأییدکرده اند و مرحوم حجه ی بلاغی نیز آن را ذکر کرده است، دانشمندان دیگر اخیر هم آن را پسندیده اند و به نظر فقیر هم از سایر تفسیرها و نظریه ها اقرب و انسب می آید. و در سفر یشعیا از آن بنام عقاب شرق نام برده شده و با تُبع یمن تطبیق نمی شود زیرا او فتوحات زیادی در شرق و غرب نکرد بلکه فقط حدود متصرفات خود را در یمن توسعه داد. اسکندر مقدونی هم هر چند فتوحات زیاد نمود ولی از حیث دیانت و اخلاق به هیچ وجه مطابقت ندارد و اگر این چند نفر را مقایسه کنیم کوروش بیش از دیگران با ذی القرنین تطبیق می کند لذا به شرح آن بیشتر می پردازیم.


تطبیق ذوالقرنین و کوروش در صفات

صفاتی که برای ذی القرنین در قرآن مجید اشاره شده این است که او موحد و از بندگان نیک خدا (خواه بگوئیم پیغمبر بوده یا نه) و مردم را به عبادت خداوند و توحید دعوت می کرد و نیز عدل و داد و رعیت نوازی او ذکر شده و به کسانی که مغلوب او می شدند محبّت و ملاطفت می کرد و از دشمنان و مخالفین و مجرمین موقعی که تسلیم می شدند عفو می کرد. در گرفتن خراج و مالیات سختگیری نمی نمود و کسانی که در فقر و ناداری بسر می بردند به آنها کمک می کرد. همواره با دانشمندان و حکماء درکارها مشورت می کرد و نظریۀ آنها را سؤال می نمود و هر کسی آزادانه می توانست با او سخن گوید بلکه اعتراض نماید که این صفات و بسیاری از صفات پسندیده ی دیگر بطور صراحت یا از فحوی و مضامین آیات مفهوم می گردد. و نیز عبارت آیۀ شریفۀ انا مکنا له فی الارض اشاره دارد که خداوند همۀ وسائل پیشرفت و نفوذ و قدرت را به او عنایت فرمود چنانکه درباره ی حضرت یوسف علیه السلام نیز فرمود: و کذلک مکنا لیوسف فی الارض که منظور این است که با آنکه به ظاهر وسائل مهیا نبود و قدرتی و نفوذی در ابتداء نبود مع ذلک ما به او عنایت کردیم.

درباره کوروش هم می نویسند که او موحد بوده و خدای یکتا را می پرستید و پیروآئین مزدیسنا و زردشت بود و ازین رو عقیده ی مذهبی یهود این بود که او شخص مورد انتظار و در حقیقت مسیح موعود است که برای بسط عدل و داد و نجات یهود برگزیده شده است و اگر او موحد نمی بود و عقیده ی ثتویت و بت پرستی می داشت، یهود با تعصبی که داشتند این عقیده را درباره ی او اظهار نمی داشتند. مورخین می گویند کوروش دین مزدیسنا داشت و پیرو زردشت بود که دعوت به توحید می نمود. به اضافه در کتیبه هائی که از عصر داریوش برادرزاده ی او که پس از کمبوجیه در سال ۵۲۱ قبل از میلاد به سلطنت رسید، باقیمانده در یکی از آنها در استخر کتیبهء نقش رستم نوشته شده به این مضمون « همانا که خدای بزرگ اهورامزدا همان خدائی است که آسمان و زمین را آفریده و راههای نیک بختی را به روی بشر گشاده است» و درکتیبۀ دیگر منقوش است که «داریوش به عموم مردم اعلام می کند که اهورامزدا سلطنت را از فضل و رحمت خود به من بخشیده و من به توفیق او بر تحکیم صلح و آرامش در زمین دست یافته ام و من از خدای خود می خواهم که مرا و خانواده ام و سراسر کشوری را که مرا به حکومت آن گماشته به نظر عنایت و رعایت خود بنگرد، ای پروردگار دعای مرا مستجاب فرما» البتّه اهورامزدا در دیانت زردشت نام خدا است و معلوم است که داریوش و کمبوجیه دین و آئین دیگری غیر از آئین کوروش نداشتند و الا در تواریخ ثبت می شد. پس کوروش هم موحّد بوده و چون فاصلۀ زیادی بین آنها نبوده پس گفته و عقیده ی داریوش همان عقیده ی کوروش بوده و عبارتی که در کتیبه اخیر نوشته در حقیقت همان ترجمۀ آیۀ قرآن هذا رحمه من ربی که ذوالقرنین گفت می باشد.

درباره ی صفات و اخلاق فردی و اجتماعی کوروش هم آنچه درباره ی ذی القرنین نوشته اند درباره ی او هم نوشته شده حتّی مورخین یونان در همان زمان با آنکه دشمن بودند به عظمت کوروش و فضائل اخلاقی او اعتراف نموده اند چنانکه به هرودوت نسبت می دهند که درباره ی او نوشته که کوروش پادشاهی کریم و با بخشش و ملایم و مهربان بود و در اندوختن مال حریص نبود بلکه در بخشش و مهربانی حریص بود و آنچه را متضمن خیر بشر بود دوست می داشت و ستمزدگان را از عدل و داد برخوردار می ساخت و نیز زینوفن یونانی می نویسد: کوروش پادشاهی عاقل و مهربان بود و بزرگی پادشاهان با فضائل حکماء در او جمع بود همتی فائق و سخاوتی غالب داشت، به جای کبر و خودخواهی، تواضع و فروتنی داشت شعارش خدمت به انسانیت و بسط عدالت بود مورخین ایرانی و اسلامی نیز از فضائل اخلاقی او ذکر نموده اند و حتّی می نویسند مورخین کنونی غربی نیز به عظمت او اقرار دارند.

موضوع زیر را آقای دکتر محب الله آزاده اظهارکرده اند که ذیلاً نوشته می شود ظاهر آیه ۸۹ و ۹۰:
حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَىٰ قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرً‌ا * كَذَٰلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرً‌ا.
کرویت زمین را نیز میرساند، زیرا ذوالقرنین مانند کریستف کلمب درکشف قاره ی امریکا به ظاهر جهت حرکت خود را تغییر نداد و پس از رفتن به مغرب بدون ذکر برگشتن مجدد به قصد مشرق به طرف مشرق رسید که در حقیقت با ادامه همان ره مغرب خودش را به مشرق رساند که با همان وسائل زمینی دریائی و غیره که در اختیار داشت درامتداد مسیر اولی، به طرف مشرق رفت؛ مثلاً پس از رسیدن به آخرین ساحل اروپائی در طرف غرب حرکت کرده و نیمه دیگر کره زمین یعنی اقیانوس اطلس و اقیانوس کبیر را پیموده تا به سواحل ژاپن در مشرق نیمه اولی زمین رسید.
این نکته استحسانی ایشان خوب ولی اگر ذوالقرنین همان کوروش باشد مسیر حرکت او در تاریخ ذکر شده مشخص است و با آن تطبیق نمی کند.


ذوالقرنین و کورش در فتوحات

در قرآن مجید برای ذی القرنین سه لشگر کشی ذکر شده است:
ابتداء حرکتی که به طرف مغرب کرد و به چشمۀ گل آلودی رسید و آنجا را فتح کرد و مردم آنجا را به خداوند دعوت نمود و گفت هر کس بپذیرد مورد عنایت خدا و محبت من واقع می شود و هر کس بر خود ظلم کند و نپذیرد مورد عذاب خدائی و عقاب من واقع می شود. بعداً به طرف مشرق رفت و در آنجا قومی وحشی دید که نه خانه داشتند و نه لباس و از آفتاب گریزان بودند، موقع طلوع آفتاب به سردابهائی که زیر زمین کنده بودند، می رفتند و چون آفتاب از طرف آنها می گشت و غروب می کرد بیرون می آمدند و از علف بیابان ارتزاق می کردند که بعضی گفته اند طائفه ای از سیاهان زنگی و بعضی عده ای از وحشیان و بت پرستان آخر هند بودند و در اخبار رسیده، شهری که در طرف مغرب بود جابلقاء و شهر طرف مشرق و مطلع الشمس، جابرصا یا جابلسا نامیده می شد. سپس به طرف شمال رفت و مناطق شمالی کوهستانی و غیر آن را از قفقاز و بلاد شمالی تصرف کرد و در آنجا طوائفی دور از تمدن و از هجوم یأجوج و مأجوج در رنج بودند به او متوسل شدند که جلو آنها را بگیرد و سدی بسازد که نتوانند از آن عبور نمایند و او موافقت کرده آن سد را ساخت و آنها را از هجوم وحشیان درنده آدمخوار نجات داد. سپس شکر خدا نمود که توفیق ساختن این سد و ایجاد آسایش برای آن قوم به او عنایت فرموده و رفع شر اشرار نمود وگفت هذا رحمة من ربی و آنها هم از عنایت و عدل و داد او شکرگزار گردیدند.

برای کوروش هم سه قشونکشی و جنگ مهم نوشته اند، ابتداء به طرف لیدی مغرب ایران درآسیای صغیر که امروز جنگید چون کرزوس در (Cresus) اناتولی می گویند و دست نشانده ی یونان بود قشون برد و با پادشاه آنجا کرزوس مقابل کوروش طغیان کرده و مخالفت نموده بود و حمله به ایران کرد و قدری پیشروی نمود ازین رو کوروش با او جنگید و بالاخره فاتح شد و شهر سارد پایتخت لیدی را تصرف کرد ولی دستور داد که بر خلاف معمول سلاطین آن زمان قشون او با همه مهربانی کنند و به هیچکس صدمه نزنند حتّی از جنگجویان هم عفو کرد و برخلاف فاتحین آن زمان که قتل عام نموده و شهرها را ویران می کردند کوروش با نهایت بزرگواری با مغلوبین رفتارکرد بطوریکه احساس مغلوبیت و شکست نمی کردند و حتّی خود کرزوس را نیز عفو نمود و تا آخر عمر در حمایت کوروش به آسایش زندگی کرد. سپس به طرف شرق حرکت کرد که دومین لشگرکشی او بود چون قبائل وحشی آنجا بنام گیدروسیا و باکتریا طغیان و سرکشی کردند وگیدروسیا به قول بعضی مکران و بلوچستان کنونی می باشد ولی بعضی گفت هاندگیدروسیا، شهرها و آبادیهائی بوده پر نعمت که حدس میزنند نواحی جیرفت و رودبار کرمان باشد و بلوچستان پس ازآن و فاصله بین گیدروزیا و هند بوده است و بکتریا هم بلخ کنونی است که کوروش این قسمتها را بین سال ۵۴۵ و ۵۴۰ قبل از میلاد فتح نمود و از آنجا طبق تقاضا و دعوت بزرگان بابل که از ظلم پادشاهان خود بستوه آمده و عدل و داد کوروش را شنیده بودند از او درخواست کردند که بابل را هم فتح کند که از چنگ ظلم بیل شازار پادشاه بابل خلاص شوند و کوروش هم پذیرفت و والی سابق بابل کبریاس که از ظلم پادشاه بابل به تنگ آمده، به کوروش پناهنده شده بود او را تشویق به فتح بابل نمود و به دستور او شعبه هائی از رود فرات حفر کرده که مجرای آب را برگردانند و آب رود قدری پائین آمد و گوشه ای برای هجوم سربازان به داخل شهر باز شد و عده ای از جنگاوران پارس در یکی از شبهای تاریک به درون شهر از مجرای آب رفتند و دروازه ها را باز نمودند و شهر را تصرف کردند ولی نسبت به اهالی آنجا کمال محبت و مهربانی نمودند و کوروش با عدل و داد با آنها رفتار کرد و همه را مورد عفو قرار داد و یهودیانی را هم که از فلسطین و بیت المقدس به اسارت بابل آورده بودند همه را آزاد کرد و اجازه داد که به فلسطین برگردند و معابد خود را تجدید ساختمان کنند و در سایر متصرفات خود نیز نهایت محبت و مساعدت به مردم می نمود بطوریکه یهودیان بیش از پیش نسبت به او علاقه مند شده و حتّی او را مسیح موعود می گفتند چون پس از هفتاد سال اسارت، آزاد شدند و اورشلیم از نوآباد شد و دستور داد کلیه اموال و اثاثیه معابد آنها را از طلا و نقره و غیر از آن که از طرف بخت نصر غارت شده بود به یهود برگرداندند و پنجاه هزار خانواده ی یهودی را از بابل به فلسطین رفتند [۱] و شروع به آبادانی نمودند و یهود معتقدند که آنچه واقع شده مصداق همان پیش گوئی هائی است که یشعیای پیغمبر در ۱۶۰ سال قبل از فتح بابل و یرمیای نبی در شصت سال قبل از آن خبر داده بودند و چون این پیش گوئیها را پس از فتح بابل به اطّلاع کوروش رسانیدند تأثیر زیادی در او کرد که بیش از پیش مهربانی نموده دستور مراجعت آنها به فلسطین و رد کردن اموال آنها را داد.

سومین حملۀ او به طرف شمال بود که ابتداء برای اصلاح اوضاع ماد شروع کرد چون ماد در شمال مملکت واقع شده و به کوههای شمال که فاصل بین آنجا و دریای سیاه بوده منتهی می شده و بعدها قفقاز نامیده می شد و بعض اهالی پارس آن را کوه قاف می گفتند و بعدا در شمال پیشروی کرد. درین حمله به نزدیک رودی رسید و در اطراف آن اردو زد و از آن تاریخ بنام رود کوروش که یونانی ها سایروس می گویند، معروف شد و اکنون هم به نام کرکه مخفف کوروش است معروف و یکی از رودهائی است که در نزدیک بحر خزر با ارس یکی می شود؛ در آنجا به طائف های از اهالی کوهستان و دامنۀ آن مصادف شد که از فتنه و غارتگری قوم یاجوج و ماجوج شکایت داشته و تظلم نمودند و خواهش کردند اقدام به ساختن سدی آهنین برای جلوگیری از آنها نماید و او نیز قبول کرد و آنها را ساخت و این سد بین تنگه ای که درکوههای قفقاز است و بین دریای خزرکه در مشرق جبال و دریای سیاه که در مغرب واقع شده، می باش و تنها راهی که برای عبور م یباشد همان تنگه است و در طرف جبال وصل به دریا است و این قبائل از آن تنگه حمله می کردند لذا آنها خواهش کردند که آنجا را ببندد تا راه عبور آن مسدود گردد و از شرّ آنها نجات پیدا کنند و او هم درخواست آنها را قبول کرد.

[۱]) البتّه این امر در آن موقع بود که دیانت یهود نسخ نشده بود و آنها را به ظلم و جبر از فلسطین بیرون کردند ولی اکنون دیانت یهود نسخ شده و دیانت اسلام هم متصرف فلسطین و بیت المقدس است و تصرف نمودن یهود در آنجا غصب و ظالمانه است. و سیعلم الذین ظلموا اي منقلب ینقلبون.