مهمترين مباحث اين درس:
1. نگاهى به تعريف دوره و بررسى معيارهاى دورهبندى يك علم
2. بررسى دورهى تأسيس و تحليل كيفيّت و علل پيدايش اصول فقه در شيعه
3. شناخت شخصيتهاى اصلى دورهى نخست
4. نگاهى به انديشههاى اصولى دورهى نخست
5. بيان ويژگىهاى مهمّ دوره
مراد از دوره چيست؟
دوره، برهه يا بخشى از زمان را شامل مىشود كه ويژگىهاى خاصّى دارد، به اين معنا كه يا نشان دهندهى تحوّل و پيشرفت علم و طرح نظريههاى بديع است يا به عكس حاكى از ركود و ايستايى علم مىباشد.
ملاك و معيار در دوره بندى علم چيست؟
براى بررسى ادوار يك علم معيارهاى مختلفى وجود دارد كه بايد آنها را در شناخت دورهها و انجام دوره بندى علم لحاظ كرد. بخشى از معيارها به شرح زيرند:
1 ـ يكى از معيارهاى بسيار مهم در دوره بندى يك علم، تحوّلات آن علم، طرح مباحث نو و ابداعى، تكامل استدلالها، به وجود آمدن روشهايى نو در تحليل و اثبات مسايل علم، ارايهى نظريههاى جديد در بخشهايى از علم كه موجب تغييراتى در آن علم و پارهاى نتايج مترتّب بر آن مىشود، تغييراتى در تبويب و نظاممندى علم و مسايلى از اين دست كه در بررسى و شناخت ادوار علم بسيار مفيد و اساسىاند.
2 ـ ملاك ديگر در دوره بندى، توجّه داشتن به دوران اوج و عظمت علم و دوران فرود و ضعف علم هر دو است. بالطبع دوران ضعف علم نيز در دورهبندى و بررسى سير تاريخى آن مؤثّر است.
3 ـ يكى از نكات مهم در دوره بندى يك علم، توجّه به بسترهاى مختلف رشد و تكامل علم و تمايز آنها از همديگر است؛ مثلاً علم اصول دو بستر متفاوت براى رشد و تكامل داشته است، يك بستر آن اصول عامّه است و بستر ديگر آن اصول شيعه، از اين رو بايسته است كه در بررسى سير تاريخى و ادوار اين علم در آغاز به صورت مستقل به آنها پرداخت و ادوار اصول اهل سنّت را مستقل از ادوار اصول شيعه بررسى و تحقيق كرد، آن گاه به تطبيق و مقايسه و تأثيراتى كه بر يكديگر داشتهاند پرداخت.(1)
ادوار اصول فقه از نظر محققان
اين كه اصول فقه شيعه در طول تاريخ به چند دوره قابل تقسيم است، بر اساس توجّه محقّقان به معيارهاى گوناگون محلّ اختلاف و نزاع قرار گرفته است:
برخى ادوار اصول فقه را سه دوره مىدانند.(2) عدهاى هشت دوره مىشمارند.(3) 1. در اين نوشتار ما تنها به ادوار و تاريخ اصول شيعه مىپردازيم و به تاريخ اصول اهل سنّت صرفا اشاره مىكنيم. بررسى و تحقيق در تاريخ اصول اهل سنّت خود نوشتهى مستقلّى مىطلبد.
2. نظير: شهيد صدر، المعالم الجديدة، صص 112 ـ 110 ؛ و محقّق سيستانى در الرافد، صص 30 ـ 15 ؛ البته بايد توجّه داشت كه دورهبندى سهگانهى شهيد صدر با دورهبندى سهگانهى محقّق سيستانى متفاوت است.
3. نظير دكتر گرجى و آقاى جنّاتى با تفاوت در چگونگى دورههاى هشت گانه.
گروه ديگرى نيز ادوار اصول فقه را به چهار دوره يا چهار مدرسه تقسيم مىكنند.(1) تفصيل ديدگاهها را مىتوانيد در منابع مذكور در پا نوشت ببينيد. ما در اين نگاشته، ادوار اصول فقه شيعه را بر اساس معيارهاى پيش گفته به شش دوره تقسيم كرده و در ادامه به بررسى تفصيلى اين دورهها مىپردازيم. اين شش دوره عبارتند از:
1. دورهى تأسيس (تا اواخر غيبت صغرا)
2. دورهى توسعه (اوايل غيبت كبرا تا ابن ادريس)
3. دورهى تكامل (ابن ادريس تا اوايل قرن يازدهم)
4. دورهى اوج اخبارىگرى و مقابله با آن (از اوايل قرن يازدهم تا زمان وحيد بهبهانى)
5. دورهى تجديد حيات [از وحيد بهبهانى (م1206) تا شيخ انصارى (1281)]
6. دورهى ژرف نگرى
و در خاتمه هم نگاهى به عصر حاضر خواهيم داشت.(2)
1. نك: قائينى، علم الاصول، تاريخا و تطوّرا، صص 72 ـ 69.
2. البتّه از ادوار اصول فقه، تقسيم بندى دقيقترى در ديدگاه نگارنده وجود دارد كه طبق آن اصول فقه شيعه در نه دوره بررسى مىشود. اميد آن كه در آيندهاى نزديك بتوان مطابق با اين دورهبندى يك دورهى كامل تاريخ اصول با تحليلها و ژرف كاوىهاى بسيار به همراه بررسى ادوار اصول فقه اهل سنّت نگاشت كه مرجع كاملتر و دقيقترى در تاريخ اصول و ادوار آن باشد.
دورهى تأسيس
در درس پيش در مورد تأسيس و پيدايش اصول فقه مطالبى آورده شد. در آنجا به تفصيل بيان شد كه قواعد اصولى از همان آغاز از سوى فقيهان و مجتهدان به كار بسته مىشد و به تدريج با رشد و نموّ فقه، اين قواعد نيز پيچيدهتر و گستردهتر گشت و ضرورت تدوين آن احساس شد. از اين رو، اندكى پس از گذشت قرن نخست هجرى محقّقان اسلامى به نگاشتن و تأليف قواعد كلى استنباط پرداختند.
بنابر اين، دورهى نخست يا دورهى تأسيس، در واقع نقطهى آغازين تدوين تك رساله هايى در اصول فقه است كه در شيعه غالبا از امالى ائمّه عليهمالسلام بود. در اين دوره اصول فقه به معناى واقعى و اصطلاحى آن پديد نمىآيد و تنها تك مسأله هايى كه بعدها در اصول فقه يك نظام و تبويب منطقى يافتند، به صورت مستقل يا در ضمن مباحث ديگرى، چون مسايل كلامى، فقهى و تفسيرى مورد بحث قرار مىگرفتند.
اين دوره در شيعه به صورت برجسته از زمان صادقين عليهماالسلام آغاز شد، البته مىتوانيم رگههاى بسيار ضعيفى از آن را اندكى پيش از آن نيز بيابيم.
در اين زمان، ائمّه عليهمالسلام مسايل بسيارى از مباحث فقهى گرفته تا مباحث كلامى، اخلاقى، طبيعيّات و قواعد اصولى را به اصحاب خويش تعليم مىدادند و اصحاب نيز اين آموزههاى گرانبها را مىنگاشتند كه اصول اربعمأة حاصل همين نگاشتهها بود.
در اهل سنّت نيز مقارن با همين ايام، و البته اندكى پس از آن پارهاى از قواعد اصولى كه از مدّتها پيش مورد عمل اصحاب عامّه بود، به صورت مكتوب نگاشته شد. شايد بتوان ادّعا كرد كه اهل سنّت تنها زمانى به فكر تدوين قواعد اصولى افتادند كه متوجّه شدند شيعيان در پرتو تعاليم پيشوايان معصوم خود به نگاشتن قواعد اصولى از يك سو، و نقد و ابرام روشهاى عامّه در استنباط احكام از سوى ديگر، پرداختند و رساله هايى در نقد و ابطال قياس، اجتهاد به رأى و استحسان نوشتند؛ لذا رسالههاى اصولى نخستين در اهل سنّت متأخّرتر از رسالههاى اصولى شيعه مىباشد كه در اين رسالهها اينان به دفاع از روشهاى استنباطى خويش و استحكام و استدلال آن پرداختند.
همان طور كه پيشتر گفته شد، ائمّه عليهمالسلام در تأسيس اصول فقه نقش اساسى و بنيادينى داشتند. از اين رو به نظر مىرسد كه صحيح باشد اين دوره را دورهى تأسيس و تعليم قواعد اصولى از سوى ائمّه عليهمالسلام بخوانيم. در اين دوره ائمّه؛ به ويژه صادقين عليهماالسلام چگونگى استنباط و فهم از كتاب، سنّت و نحوهى ارجاع فروع به اصول، و در يك معنا نحوهى اجتهاد صحيح و مقبول را به دو شيوه به اصحاب خويش مىآموزاندند: نخست، از طريق املاى قواعد كلى استنباط بر آنها و نگاشتن آن قواعد از سوى اصحاب. اصول چهارصدگانه ـ كه خامهها و منابع اصول اربعه شيعه بودند ـ در واقع حاصل همين امالى ائمّه عليهمالسلام است كه بخشى از اين اصلها مربوط به قواعد كلّى استنباط بود.(1)
و دوم، از طريق آموزش عملى روشهاى اجتهاد صحيح به اصحاب شايسته خويش. براى روشن شدن مطلب به دو روايت زير توجّه كنيد:
1 ـ عبد الاعلى از امام صادق عليهالسلام پرسيد: پايم به جايى برخورد كرد. ناخن پايم كنده و زخم شد، بر انگشتان پا پارچهاى بستم، حال براى وضو چه كنم؟ امام عليهالسلام پاسخ فرمود: اين مسأله و نظاير آن از كتاب خداوند قابل فهم و استنباط است. خداوند فرمود: «ما جعل عليكم فىالدّين من حرج»، از روى پارچه مسح كن.(2)
1. بعدها عدّهاى از محقّقان اين روايات را جمع آورى و تأليف كردند. به پا نوشت شمارهى 4، ص 51، از درس پيش نگاه كنيد.
2. وسائل الشيعه، ج 1، ص 464، باب 39 از ابواب وضوء، ح 5.
2 ـ زرارة از امام صادق عليهالسلام مىپرسد: آيا به ما تعليم نمىدهيد كه از كجا حكم كرديد مسح بخشى از سر و پا در وضو كفايت مىكند؟ امام عليهالسلام خنديد و فرمود: اى زرارة! خداوند فرمود: … «وامسحوا برؤسكم» از «باء» «برؤسكم» [كه باء تبعيض است[ حكم كرديم كه مسح به بعضى از سر كفايت مىكند. و مسح پا نيز عطف به مسح سر شده است [پس روشن مىشود كه مسح بر بخشى از پا كفايت مىكند].(1)
از اين دو حديث و مانند آن به آسانى فهميده مىشود كه امام عليهالسلام در مقام آموزش اصحاب است تا بتوانند از قواعد كلى؛ چون قاعدهى لاحرج، حجّيت ظهور، كيفيت استفاده از ظهور كتاب و … استفاده كنند و خود به اجتهاد در احكام الهى بپردازند.(2)
با اين بيان روشن مىشود كه نقش اصلى در ايجاد اين دوره از آنِ ائمّه عليهمالسلام بوده كه زمينه و منشأ پيدايش و تدوين علم اصول فقه را به عنوان يك ضرورت به وجود آورده و آن را به مسلمانان و عالمان اسلامى هديه كردهاند.
شخصيتهاى اصلى دوره و آثار مهمّ آنها
در كتب تراجم و فهرستها نام تعداد بسيارى از اصحاب ائمّه عليهمالسلام يافت مىشود كه داراى رسالهى اصولى بودهاند. از اين ميان به مهمترين آنها اشاره مىكنيم:
ابو محمّد هشام بن حكم، مولى بنى شيبان(3)، از اهالى كوفه بود. وى از اصحاب امام صادق عليهالسلام و از مهمترين متكلّمان شيعه در ميان اصحاب به شمار مىرفت كه علم كلام اماميّه را گشود و بنياد نهاد. عدّهى بسيارى از اصحاب، از او حديث و روايت نقل مىكنند. نجاشى وى را توثيق كرده و محقّق توانمندى شمرده است.
1. همان، ص 411، باب 23 از ابواب وضوء، ح 1.
2. در همين ارتباط روايات بسيار ديگرى نيز وجود دارد كه بخشى از آن را مرحوم شيخ انصارى در كتاب فرائد الاصول ـ رسائل ـ، بحث حجيّت ظهورِ كتاب، آورده است.
3. در فهرست ابن نديم چنين آمده است. اما نجاشى هشام را «مولى كندة» دانسته كه در كوفه به بنى شيبان پيوسته است.
هشام بن حكم داراى كتابهاى بسيارى بود كه در فهرست ابن نديم ورجال نجاشى نام آنها ذكر شده است. غالب كتابهاى او در موضوع كلام و اصول عقايد است. از اين رو، متكلّم بودن وى ثابت است. اما در عين حال او دغدغههاى اصولى نيز داشته است و اين مطلب از دو رسالهاى كه در اين مورد نگاشته آشكار مىشود.
دو كتاب اصولى هشام عبارتند از: كتاب «الالفاظ و مباحثها» و «كتاب الاخبار»، كه به دو بحث مهم الفاظ و بحث خبر و حجيّت آن مىپردازد. متأسفانه به دليل در دست نبودن اين دو رساله نمىتوانيم پى ببريم كه هشام در اين دو باب به چه نظريه و ديدگاهى رسيده بود!(1)
يونس بن عبد الرحمن (متوفاى 208 هجرى) از موالى على بن يقطين بود. وى از اصحاب امام كاظم و امام رضا عليهماالسلام بوده و با اين كه امام صادق عليهالسلام را ديده است، امّا از او روايت نمىكند.
1. منابع ترجمه: ابن نديم، الفهرست، صص 224 ـ 223 ؛ رجال نجاشى، صص 434 ـ 433 ؛ فهرست شيخ، صص 259 ـ 258 ؛ معالم العلماء، ابن شهرآشوب، ص 128.
نجاشى در حق او مىگويد: يونس از بزرگان اصحاب و از متقدمان بود و داراى منزلتى بسيار است. امامين عليهماالسلام عظمت علمى او را قبول داشته و اصحاب را به او ارجاع مىدادهاند.(1) وى داراى تصانيف زيادى است كه در كتب تراجم ذكر شدهاند.
يونس بن عبد الرحمن رسالهاى در «اختلاف الحديث» نگاشته كه از مباحث مهمّ اصول فقه است.(2) اين كتاب از نخستين كتابهايى است كه در بحث «حديثين مختلفين» و چگونگى رفع تعارض آنها نوشته شد.(3)
اين شخص از اصحاب امام رضا عليهالسلام بود و از آن حضرت روايت مىكند. وى داراى كتاب هايى است كه از آن جمله، كتاب «الوجوه و النظائر» و كتاب «الناسخ و المنسوخ» است.(4) ظاهرا كتاب ناسخ و منسوخ، روايت او از امام رضا عليهالسلام باشد.
اسماعيل بن على بن اسحاق بن ابى سهل بن نوبخت، از بزرگترين عالمان شيعه و شيخ و بزرگ متكلّمان زمان خويش بوده است. وى مجلس درس معروفى داشته و دوران غيبت صغرى را درك كرده است.(5) كتابهاى بسيارى تأليف كرده كه ذكرشان در كتب فهرست و تراجم آمده است.
1. نك: نجاشى، ص 447.
2. فهرست شيخ، ص 266.
3. منابع ترجمه: نجاشى، صص 448 ـ 446 ؛ و شيخ، همان، ص 266.
4. نجاشى، ص 162.
5. نك: معجم رجال الحديث، ج 3، ص 165.
چندين رساله اصولى به وى نسبت داده شده است:
1. كتاب الخصوص و العموم و الاسماء و الاحكام
2. النقض على عيسى بن أبان فى الاجتهاد
3. ابطال القياس(1)
4. نقض رسالة الشافعى(2)
5. نقض اجتهاد الرأى على بن راوندى(3)
آنچه از نام كتابهاى وى به دست مىآيد، دو نكته قابل توجّه است: نخست اين كه، مسألهى قياس و اجتهاد به رأى براى او بسيار مهم بود؛ زيرا سه كتاب از پنج كتاب اصولى وى در نقد قياس و اجتهاد به رأى مىباشد. دوم اين كه، وى از نخستين محقّقان شيعى است كه به نقد و بررسى كتاب «الرساله» شافعى پرداخته است، از اين رو كار وى قابل تحسين و ستايش است.
متأسّفانه به دليل از بين رفتن نوشتههاى اين شخص نمىتوانيم دريابيم كه وى در مسايل اصوليى كه طرح كرده؛ به ويژه در بحث عموم و خصوص و نقد ديدگاههاى شافعى در اصول، به چه نتايج و نظريههايى دست يافته بود.(4)
1. ابن نديم نام اين كتاب را ذكر كرده است. امّا نجاشى و شيخ ذكر نكردهاند.
2. ابن نديم، شيخ و ابن شهرآشوب اين كتاب را ذكر كردهاند، با اين تفاوت كه شيخ و ابن شهرآشوب، «نقض مسألة الشافعى» ذكر كردهاند كه خطاست.
3. در فهرست ابن نديم و فهرست شيخ نام اين كتاب آمده است.
4. منابع ترجمه: فهرست ابن نديم، ص 225 ؛ فهرست نجاشى، ص 32 ـ 31 ؛ فهرست شيخ، صص 50 ـ 49 ؛ معالم العلماء، صص 9 ـ 8 ؛ معجم رجال الحديث، صص 156 ـ 154.
نجاشى در مورد او مىگويد: «ابوعلى كاتب اسكافى، از موجّهان اصحاب، ثقه و پر منزلت، بود»(1). و شيخ وى را صاحب تصانيف نيكو و ارزشمند مىشمارد.(2)
ابن جنيد كتابهاى بسيارى در فقه، كلام و اصول تصنيف كرده است. كتاب فقهى معروف او «تهذيب الشيعة لأحكام الشريعة» قريب بيست جلد است و تمامى ابواب فقه را داراست.(3) ابن جنيد را به همراه ابن ابى عقيل عمّانى از آغاز كنندگان فقه متكامل شيعه بر مىشمرند و از اين دو به «قديمين» ياد مىكنند. شيخ مفيد از شاگردان ابن جنيد بود. ابن جنيد داراى كتابها و رسالههاى اصولى متعددى است كه متأسفانه در دسترس نيست. بخشى از كتابهاى اصولى وى به شرح زير است:
1. الافهام لاصول الاحكام، كه احتمالاً يك دورهى كامل اصول فقه باشد.(4)
2. استخراج المراد من مختلف الخطاب(5)
3. الفسخ على من أجاز النسخ(6)
4. كشف التنبيه و الإلباس على أغمار الشيعه فى امر القياس(7)
معروف است كه ابن جنيد به «قياس» عمل مىكرد. شيخ مفيد در نقد استاد خويش رسالهاى نگاشته است. ظاهرا ابن جنيد نسخ را نيز در احكام شريعت جايز نمىدانست و اين مطلب از نام كتابى كه وى در همين ارتباط نوشته به دست مىآيد.
1. نجاشى، همان، ص 385.
2. فهرست شيخ، همان، ص 209.
3. همان.
4. فهرست شيخ، همان؛ معالم العلماء، همان، ص 98.
5. همان.
6. نجاشى، همان، ص 388 ؛ شيخ، همان، ص 210.
7. نجاشى، همان، ص 387.
عدهى زياد ديگرى از محقّقان نيز در اين دوره رسالههاى اصولى نگاشتهاند كه شرح و ترجمه همهى آنها به طول مىانجامد.(1) موضوعاتى كه در اين دوره در مورد آنها كتاب يا رسالهاى تأليف گرديد به شرح زيرند:
1 ـ مباحث الفاظ؛
2 ـ بحث ناسخ و منسوخ؛
3 ـ بحث قياس و ابطال آن؛
4 ـ بحث اجتهاد به رأى و استحسان و نقد آن دو؛
5 ـ بحث تعارض اخبار و كيفيّت علاج آن؛
6 ـ بحث أخبار.
1. براى اطلاع دقيقتر از كتابهايى كه در اين دوره نوشته شد و نويسندگان آنها به مقالهى «پيدايش اصول فقه و ادوار نخستين آن» چاپ كنگرهى بين المللى شيخ انصارى، نوشتهى سيّد محمّد جواد شبيرى مراجعه كنيد.
در بررسى آرا و انديشههاى اصولى رايج در دورههاى نخستين، ما با يك مشكل جدّى رو به رو هستيم. و آن مشكل اين است كه تمامى كتابها، رسالهها و امالى نگاشته شده در اصول كه مختص اين دوره است، از بين رفته و در دسترس نيست؛ لذا بررسى دقيق آراى اين انديشمندان بدون دسترسى به كتب آنها ناممكن است، يا دست كم كارى بسيار دشوار بوده و نتيجهى نهايى آن كاملاً احتمالى و غير اطمينان بخش است. در عين حال از چند طريق مىتوانيم اجمالاً به اين انديشهها دست يابيم كه به چند راه در اين جا اشاره مىكنيم:
1 ـ پارهاى از انديشههاى اين انديشمندان در كتب اصولى آن قدر مشهور شده و رواج يافته است كه هم اينك نيز در كتابهاى اصولى متأخّر به آنها اشاره مىشود؛ مانند «محال بودن تعبّد به خبر واحد» كه به «ابن قبه» منسوب است. يا «بطلان قياس و اجتهاد به رأى» كه اجماع علماى شيعه بر آن قرار گرفته است.
2 ـ راه ديگر براى يافتن انديشههاى اصولى اين دوره، مراجعه به كتابهاى اصولى يا فقهى دورههاى بعد تا زمان صاحب معالم، و به ويژه كتابهاى بر جا مانده از دو قرن چهارم و پنجم مىباشد. چنين كارى، البته بسيار گسترده بوده، نيازمند طرحى جامع براى تحقيق در منابع مذكور است.
3 ـ از طريق توجّه و تحقيق در عناوين و نامهاى كتابها و رسالههاى اصولى نيز مىتوان تا حدّى به دغدغههاى اصولى رايج در اين دوره پى برد. درست است كه كتابهاى نوشته شده در اين دوره از بين رفته است و ما نمىتوانيم دقيقا پى ببريم كه محقّقان مذكور در مورد مسايل طرح شده به چه ديدگاهى رسيده و دلايل و تحليلهاى آنها چه بوده است، و باز اگر چه در پارهاى از موارد عنوان كتاب مجمل است و چند احتمال در بارهاش مىرود، امّا در عين حال در بسيارى از اوقات از بررسى عناوين و فضايى كه در آن اين بحثها طرح مىشده، اجمالاً مىتوانيم به موضوع مورد توجّه و دل مشغولى اصولى اين محقّقان پى ببريم و حتّى نظر گاه كلّى آنها را نسبت به آن مسأله بفهميم؛ مثلاً از نام كتاب «نقض اجتهاد الرأى راوندى» نگاشتهى ابوسهل نوبختى و نظاير اين كتاب، در ردّ و ابطال اجتهاد به رأى، قياس و استحسان دقيقا مىتوانيم پى ببريم كه نگارندگان كتابهاى مذكور ديدگاهشان در مورد قياس و اجتهاد به رأى منفى است و اجتهاد صحيح را امر ديگرى مىدانستند كه ائمّه عليهمالسلام تعليم مىفرمودند. از سوى ديگر اين نكته نيز به وضوح دريافت مىشود كه در آن ظرف زمانى، انديشهى قياس و اجتهاد به رأى به جدّ مطرح بوده، عدهاى از محقّقان ـ و مشخصا مجتهدان عامّه ـ به آن باور داشتند و به آن عمل مىكردند. و در مقابل اصحاب اماميّه در پرتو تعاليم ائمّه عليهمالسلام آن را قبول نداشتند و به آن عمل نمىكردند.
با توجّه به مطالب فوق، اجمالاً به چند بحث رايج در اين دوره اشاره مىكنيم:
1. بحث اجتهاد به رأى و قياس: از مهمترين مباحثى كه در اين دوره به آن پرداخته مىشد بحث اجتهاد به رأى است و اين مطلب از تعداد زياد رساله هايى كه در اين مورد ـ اعم از اثبات يا ابطال آن ـ نوشته شد آشكار مىشود.
اصحاب اماميّه اجماع، قياس و اجتهاد به رأى را نفى مىكردهاند و تنها از ابن جنيد نقل شده كه به قياس عمل مىكرده است كه همين امر نيز موجب طعن بسيار اصحاب بر او شده است.
2. بحث اخبار: بحث از حجّيت خبر، چه خبر متواتر و چه خبر واحد و نيز بحث تعارض اخبار و چگونگى علاج آنها از بحثهاى مهم اين دوره است. اصحاب اماميّه كه اخبار منقول از پيامبر صلىاللهعليهوآله و ديگر پيشوايان معصوم عليهمالسلام را حجّت مىدانستند رساله هايى در اثبات آن نگاشتند و تلاش كردند تعارضهاى ميان اخبار و معضل چگونگى بازشناسى حديث صحيح از مجعول را حل كنند.
3. بحث ناسخ و منسوخ: اين بحث نيز در ميان اصحاب مطرح بود و رسالههاى بسيارى پيرامون آن نوشته شد. عدّهاى نسخ را قبول داشتند و جايز مىشمردند، امّا در مقابل عدّهاى اين امر را نمىپذيرفتند. احتمالاً ابن جنيد نيز، چنانچه از رسالهاش «الفسخ على من أجاز النسخ» بر مىآيد در زمرهى كسانى بود كه نسخ احكام الهى را جايز نمىشمرد.
4 و 5 . دو بحث الفاظ و عام و خاص نيز در انديشههاى اصولى رايج در اين دوره وجود داشته، رسالههاى متعدّدى در آنها نوشته شده است.
از آنجا كه اين دوره نخستين دورهى اصولى شيعه شمرده مىشود، داراى ويژگىها و مزاياى خاصّى است كه در دورههاى بعد آنها را نمىبينيم. پارهاى از اين ويژگىها به شرح زيرند:
از آنجا كه اصول فقه مراحل آغازين خويش را طى مىكرد و چون هنوز مسايل فقهى پيچيده مطرح نشده بود؛ لذا مباحث اصولى از سادگى و بساطت خاصّى برخوردار بود و هنوز به شكل فنّى و پيچيده مطرح نمىشد.(1)
1. گرجى، همان، ص 312.
عموما رسالههاى نگاشته شده در اين دوره به موضوع خاصّى مربوط است و تنها به يك مسأله مىپردازد و تلاش مىكند تا همان مسأله را به درستى تحليل، تبيين و حل نمايد. غالب رساله هايى كه پيشتر ذكرشان رفت از همين سنخ بودند.
غالب رسالههايى كه در اين دوره، از سوى عالمان شيعه نوشته شد از امالى ائمّه عليهمالسلام بود؛ به ويژه رساله هايى كه در بحثهاى اخبار متعارض و اختلاف حديث، ابطال قياس و اجتهاد به رأى تأليف گرديد. در هر حال مىتوان ادعّا كرد كه بسيارى از اين رسالهها يا مستقيما از امالى پيشوايان معصوم عليهمالسلام بودند و يا تحت نظارت آن بزرگواران و به امر آنان توسط اصحاب شايسته و عالم نگاشته شدند.
رسالههاى اصولى اين دوره در دو راستا نوشته مىشد: نخست، رساله هايى كه جنبه اثباتى داشته و جهت آموزش قواعد استنباطى تأليف مىگرديد و ائمّه عليهمالسلام اصرار بر تعليم آنها به اصحاب داشتند؛ مانند رسالههايى كه در موضوع اخبار و تعارض آنها، بحث الفاظ و عام و خاص تأليف مىشد.
دوم، رسالههايى كه جنبه سلبى داشته و در جهت نقد و ابطال بخشى از قواعد كلّى ناصواب و باطل كه در بين اهل سنّت رايج بود نوشته مىشد؛ مانند رسالههايى كه در ابطال قياس، ابطال اجتهاد به رأى و استحسان نوشته مىشد.
در اواخر اين دوره، به دليل پيشرفت جامعه اسلامى و طرح مسايل جديد فقهى، مباحث اصولى جديد نيز مطرح شد كه زمينه ساز تكامل اصول و رشد نسبى آن در دورهى بعدى گشت. ابن جنيد و ابو عقيل عمّانى از جمله كسانى بودند كه اين بستر مناسب را با طرح و بررسى مسايل نوين ايجاد كردند.
1. دوره، برهه يا بخشى از زمان راشامل مىشود كه ويژگىهاى خاصّى دارد، به اين معنا كه يا نشان دهندهى تحوّل و پيشرفت علم، يا به عكس حاكى از ركود و ايستايى علم است.
2. در ادوار يك علم بايد به امورى؛ مانند تحوّلات علم و طرح مباحث نو و ابداعى، تكامل استدلالها در اثبات مسايل، ارايهى نظريههاى جديد در بخشىهايى از علم، اوج و فرود علم، دورههاى نخستين تدوين علم و بسترهاى گوناگون سير و تكامل علم و تمايز آنها از همديگر توجّه داشت.
3. محقّقان تاريخ اصول، ادوار اين علم را به صورتهاى مختلفى تقسيم كردهاند: عدّهاى به هشت دوره، برخى ديگر به چهار دوره و گروه سوّمى به سه دوره تقسيم كردهاند. اما در اين كتاب ادوار اصول فقه در شش دوره بررسى مىشود.
4. نخستين دوره از ادوار اصول فقه، دورهى تأسيس نام دارد كه از زمان ائمّه عليهمالسلام و با ترغيب آنان آغاز شد و تا اواخر غيبت صغرى ادامه يافت.
5. ائمّه عليهمالسلام در تأسيس علم اصول نقش اساسى داشتند و بسيارى از نوشتههاى اوليه اصحاب و محقّقان شيعه در اصول از امالى امامان معصوم عليهمالسلام است.
6. از مهمترين شخصيتهاى اين دوره مىتون به هشام بن حكم، يونس بن عبدالرحمن، دارم بن قبيصه، ابو سهل نوبختى و محمّد بن احمد بن جنيد اشاره كرد.
7 ـ مباحثى مانند: «اجتهاد به رأى و قياس»، «اخبار»، «ناسخ و منسوخ»، «الفاظ» و «عام و خاص» مورد توجّه اصوليان اين دوره بوده است.
8 ـ از ويژگىهاى اين دوره مىتوان به: «بساطت و سادگى مسايل»، «موردى بودن مسايل» و «دسترسى به ائمّه عليهمالسلام » اشاره كرد.
1. به نظر شما براى دورهبندى يك علم چه معيارهايى مورد نياز است؟
2. آيا تقسيم ادوار اصول به شش دوره مناسب است؟ (اين مسأله را به بحث بگذاريد)
3. دورهى تأسيس را تحليل كنيد و در مورد علل و عوامل پيدايش آن تأمّل نماييد.
4. نقش ائمّه عليهمالسلام را در پيدايش و تأسيس علم اصول چگونه ارزيابى مىكنيد؟
5. اگر ويژگىهاى ديگرى در مورد اين دوره به ذهنتان مىرسد ذكر كنيد.
1. با توجّه به اين كه تمام رسالهها و كتابهاى اصولى اين دوره از بين رفته است، از كجا مىتوان مطمئن شد كه محتواى رسالههاى نخستين دربر دارندهى مسايل اصولى است؟ در اينباره تحقيق كنيد.
2. در مورد شخصيتهاى اصولى اهل سنّت در اين دوره تحقيق كنيد.
3. كتاب «الرسالة» شافعى را مورد مطالعه اجمالى قرار داده و ميزان اصولى بودن مباحث آن را بررسى كنيد.
1. كتابهاى رجالى و فهارس؛ مانند: فهرست ابن نديم، فهرست شيخ طوسى، رجال نجاشى و… .
2. پيدايش اصول فقه و ادوار نخستين آن، سيّد محمّد جواد شبيرى.