عشق و تعصّب
چند بار با اين مطلب برخورد کردهام؛ اخيراً در جايي ديدم که از کتاب سعادتنامه نوشتهي حضرتآقايسلطانعليشاه که آقاي کاشاني هم ويراستاري کردند، نام برده و نوشته بودند تأليف آيتاللهحاج ملّامحمد گنابادي. پسفردا اگر بخواهند بررسي کنند ميگويند اين حاج ملّامحمد گنابادي در هيچجا اسمش نيست، اين کيست؟ کدام آيتالله است؟ چطور آيتاللّهاي است که آيتاللههاي ديگر او را اصلاً نميشناسند، از هر که پرسيديم ميگويند ما نميشناسيم. آيتالله ملّامحمد گنابادي نوشته؛ البتّه يک آيتالله ملّامحمد مِندي بوده که مرحوم شده و خيلي هم مرد بزرگواري بوده از مِندِ گناباد، حضرت صالحعليشاه تعريفش را ميکردند، شايد در ايام تحصيل شاگرديشان را ميکرده است، ولي او کتابي ننوشته است. اين چنين است که اسم شخص را هم تغيير ميدهند. قبل از اينکه حضرت سلطانعليشاه بشوند، اسمشان سلطانمحمد بوده، مثلاً بچه که بودند مادرشان صدا ميزد: سلطانمحمد. حالا که بزرگ شدند مثل عبا که مياندازند يا پالتو که در ميآوردند، سلطان را هم در ميآورند. اين مطلب را مدّت کوتاهي من ديدم که داشت رايج ميشد، ولي بعد که آن شدت احساسات حل شد – يعني آرامتر شد – برطرف شد. لفظ «سلطان» و در فارسي «شاه»، در ادبيات عرب و در ادبيات اسلامي خيلي هست. نبايد گفت:
چو از قومي يکي بي دانشي کرد
نه کِه را منزلت مانَد نه مِه را
در زمان حضرت عیسی نیز چنین بود که یهودیان منتظر ظهور مسیح بودند . در آن ایام دو حکومت مقتدر بودند : یکی ایران ، دیگری روم . حکومت روم این منطقه را گرفته بود و فرمانداری را برایش تعیین کرده بود . با وجود آن فرماندار ، قدرت مردمی با همان خاخام های یهودی بود . رجال مذهبی یهودی هم چون دیگر مردم یهود به مسائل مادی کشانده شده بودند . روحیه عیسی (ع) درست ضد این بود البته مقتضای آن روزگار این امر را می طلبید .
«اصناف ملائكه قواي اين تن» قوايي كه در بدن انسان هست از اصناف ملائكه است و خداوند اين قوا از اصناف ملائكه را با آن ماده مخلوط كرد. ما نميگوييم که خدا مثل ما آدمها دست توي کيسه کرد و اين قوا را برداشت نه، ولي خداوند عالمانه قوايي را برداشت و در اين خميره گذاشت، مهرباني گذاشت،