اينكه فيض كاشانى مىگويد فقط تابع قرآن و اهل بيت است، اوّلاً مطلب تازهاى به زبان نياورده است، همه شيعيان چنين هستند و او نيز از اوّل چنين بوده است. مسأله اين است كه چگونه قرآن و تبعيّت از اهل بيت فهميده شود. ثانياً در دوره صفويه حكمت و تصوّف و كلام به جمع واحدى مىرسد، از اينرو هر كسى كه از ظاهر رو به باطن مىآورد، اهل تصوّف و حكمت مىشود، چنانكه فيض كاشانى نيز چنين بود.
مقدّمه
دوره صفويه در تاريخ ايران دوره بسيار پيچيدهاى است. دورهاى كه در ابتداى آن به اوج تفكّر معنوى اسلام با جمع اركان اصلى تصوّف، تشيّع و حكمت مىرسيم و از طرف ديگر در اواسط آن شاهد نزول اين تفكّر مىشويم. متفكّران بزرگ دوره صفويه، همه دردمند ايّام سخت خويش هستند. ايّام ظهور نحوى نادانى در دين كه عموميّت مىيابد و محك سنجش ديندارى ديگران مىشود و تاكنون ادامه مىيابد. اگر كسى به اعماق وضعيّت تفكّر در دوره صفويه راه نيابد و بسط و سير آن را بررسى نكند نمىتواند به وضعيّت فكرى ايران معاصر پى ببرد. ما اكنون در همان مسيرى در تفكّر قرار داريم كه از اواسط صفويه جارى شده است.
براى درك بحران تفكّر در دوره صفويه كافى است آثار مشايخ صوفيه و عارفان و حكيمان اين دوره از ميرفندرسكى و ملّاصدرا تا فيض كاشانى را بخوانيم و ببينم كه چگونه از نوعى قشرىبودن و ظاهرپرستى دينى كه طبعاً عوامفريبى و تكفير و تفسيق اهل معرفت را نيز بهدنبال دارد رنج مىبرند. نشانههاى اين رنج و درد در آثارى با موضوعهاى مختلف، از رساله صناعيّه ميرفندرسكى تا رساله سهاصل ملّاصدرا آشكار است.
فيض كاشانى (1091 – 1007) در اين دوره، شايد بيش از ديگران، در آثار خويش به بهترين وجه وضعيّت روزگار خود را مىنماياند و بيش از ديگر آثارش، مقدمه محجة البيضاء و رسالههاى المحاكمه، شرح صدر، الاعتذار و الانصاف حاكى از اين واقعيّت است. در اينجا به سه رساله اخير براساس سهبار فهرستى مىپردازيم، كه خود فيض از آثارش فراهم آورده است.
وى فهرست اوّل را در حدود سال 1067 تدوين كرده و در آن به 41 اثر خود كه تا آن زمان نوشته اشاره مىكند. فهرست دوم را كه تحريرى جديد ولى مفصّلتر از فهرست اوّل است، در سال 1089 به اتمام رسانده و در آن از 114 اثر خود ياد كرده است. فيض فهرست سوم را در سال 1090 نگاشته و در آن صد عنوان از آثار خويش را ذكر مىكند. فهرست سوم بديننسق است كه در ذيل هر موضوع پنج عنوان كتاب را از مجموعه آثارش برحسب اهميّت انتخاب كرده، نام مىبرد.(221)
فيض در انتهاى فهرست دوم درباره شرح صدر گويد: »مشتمل است بر مجملى از آنچه از حالات و ناخوشايندىها در ايّام عمر بر من گذشت، از رحلت و اقامتم، از فايده بردن و فايده رساندنم، كوشش و سختىهايم، گمنامى و شهرت، خلوت و صحبت، از دورى جستن از دوستان محبوبم و همنشينى با يارانِ گرفتار اندوه شدهام؛ اين شكوائيهاى است از شكوائيههاى من كه در آن آسودگى رنج و زدودن غم و گشايش سينهام مىباشد. نزديك به 350 بيت(222) است و در سال 1065 تصنيف شده است«.(223)
در همين فهرست، دو عنوان قبل از شرح صدر، از رساله ديگرى در شرح احوال خويش بهنام انصاف نام مىبرد، ولى در حدّ نگارش دو خط اختصار مىكند و بهصورت كلّى و مبهم مىگويد كه اين رساله »مشتمل است بر بيان طريق علم به اسرار دين و كيفيّت سعى در تحصيل يقين، در دويست بيت، كه آن را در سال 1083 تأليف كردم«. درباره اين رساله در فهرست سوم نهتنها مطلب تازهاى بر فهرست دوم اضافه نكرده، بلكه آن را مختصرتر نيز كرده است. رساله الانصاف آخرين شرححالى است كه فيض از خود نوشته و در آن با لحنى بسيار تند و گلايهآميز خود را مُبرّى از اين مىداند كه جزو يكى از گروههاى فكرى مشهور زمانه خويش باشد؛ لذا مىگويد: »نه متكلّمم و نه متفلسف و نه متصوّفم و نه متكلّف، بلكه مقلّد قرآن و حديث و تابع اهل بيت آن سَرور«.(224) او از نافهمىها و نادانىهاى مشهورين به علما در روزگارش و جور و جفايى كه بر وى وارد مىكنند، فرياد كشيده و در آخر رساله با لحنى گريان و نالان از جور اين نادانان پناه به خدا مىبرد. بدينقرار اين شرححال، نه تراجم احوال، بلكه شكوائيه ديگرى از جاهلان روزگار و بهتعبير قدما نفثهالمصدور ديگرى است؛ بههمين دليل، فيض در فهرست آثار خويش، موضوع اين رساله را بهطريقى مبهم و برسبيل اختصار و ايجاز بيان مىكند و از آن ردّ مىشود، ولى در شرح صدر به تفصيل و دقّت بيشترى به شرح احوال خويش مىپردازد.(225)
اينكه فيض كاشانى مىگويد فقط تابع قرآن و اهل بيت است، اوّلاً مطلب تازهاى به زبان نياورده است، همه شيعيان چنين هستند و او نيز از اوّل چنين بوده است. مسأله اين است كه چگونه قرآن و تبعيّت از اهل بيت فهميده شود. ثانياً در دوره صفويه حكمت و تصوّف و كلام به جمع واحدى مىرسد، از اينرو هر كسى كه از ظاهر رو به باطن مىآورد، اهل تصوّف و حكمت مىشود، چنانكه فيض كاشانى نيز چنين بود. درواقع رساله الانصاف از بسيارى جهات شبيه به رساله المنقد من الضلال غزّالى است. غزّالى نيز تمامى طوايف زمانه خود را از متكلّم تا متصوّف نقد و بررسى مىكند، درحالى كه مىدانيم نهايتاً رو به تصوّف داشت، البتّه از بعضى متصوّفه زمان خود بيزارى جست، ولى هيچگاه مورد طعن و لعن كسى واقع نشد. از اينرو به واسطه غزّالى، تصوّف در ميان علماى اهل سنّت رسميّت و مقبوليّت دينى يافت؛ ولى فيض كاشانى بهسبب فشارها و اتّهامات وارد بر وى، با اينكه در همه آثارش بهنحوى رو به تصوّف و عرفان دارد، امّا بهسبب اوضاع بحرانى دينى در زمانه خويش نمىتوانست همان كار غزّالى را بكند، البتّه نه او، بلكه هيچكس ديگر نيز امان نيافت مقامى را كه تصوّف در گذشته در متن تشيّع در ايران داشت، منشأ اثر كند.
در رديف دو رساله شرح صدر و الانصاف، رسالههاى ديگرى بهنامهاى الاعتذار و رفع الفتنه نگارشِ فيض كاشانى موجود است. وى اين چهار رساله را همراه با رساله فهرست العلوم در فهرست سوم آثارش جزو يكى از مجموعه پنج رسالههايش مىآورد و درباره عنوان اين پنجگانه و موضوعش چنين مىنويسد: »در بيان انواع علوم و تمييز علوم نافع از غيرنافع و اقسام علماء و تمييز علماى حق از كسانىكه متشبّه به آنها هستند و طريق تحصيل علم نافع و شرح احوال بعضى از آنچه بر من در مدّت حيات عاريتىام گذشت«.(226) از اين پنجگانه، رساله رفع الفتنه خصوصاً در مقاله اوّل شباهت بسيار به شرح صدر دارد، بهنحوى كه برخى از مطالب آن دو يكى است.(227)
رساله الاعتذار(228) در سال 1077 هجرى به اتمام رسيده و درواقع شرححال ديگرى است كه فيض كاشانى در سالهاى بين تأليف شرح صدر (1065) و الانصاف (1083) تحرير كرده است. در مقام قياس اين سه رساله مىتوان گفت شرح صدر به زبان فارسى است، الاعتذار تماماً عربى و الانصاف به زبان فارسى و عربى است. سبب نگارش اين رساله، پاسخ به نامهاى است كه در آن يكى از علماى خراسان از وى درخواست كرده بود كه نزد شاه براى احراز مقام امامت نمازجمعه در مشهد رضوى برايش وساطت كند تا مقرّريش افزونى يابد. فيض درضمن اينكه از انجام اينكار عذرخواهى مىكند، مختصرى از بعض احوال خود را كه متضمّن اعتذارش از دخالت در اين قبيل امور است، مىآورد و مثل دو رساله ديگرش از عالم نمايان زمان مىنالد و راحت خود را در قناعت و خمول مىداند. وى شرح مصائب و ابتلائات زمانه خود را با دعاى اِنّما اشكوبثّى و حزنى اِلى اللَّه ختم مىكند.
با مقايسه اين سه شرححال، مىتوان نتيجه گرفت كه شرححال اصلى فيض كه خود نوشته، همان شرح صدر است و فيض هيچگاه از اعتقادات اظهار كرده خود در اين رساله دست برنداشته و فقط در رساله الانصاف، چنانكه بهروشنى از لحن كلامش برمىآيد، حالت كسى را دارد كه از جور زمانه و طعن و ذمّ و فشار عالم نمايان معاصر خود بهستوه آمده، براى اينكه از دست و زبان آنان درامان باشد، فرياد كشيده كه دست از سر او بردارند، لذا اظهار برائت از بودن در هرگونه طريقه فكرى زمانه خويش مىكند.
فيض كاشانى رساله شرح صدر را بنابر جملهاى كه در ابتداى مقاله دوم آن بهتصريح مىگويد »از مبدأ امر تا حال كه عمر از پنجاه و هشت سال گذشته« و بنابر مادّه تاريخى كه براى اختتام رساله آورده و به حساب حروف ابجد سال 1065 مىشود با توجّه به اينكه وى در سال 1007 قمرى متولّد شده، در سنّ پنجاه و هشت سالگى نوشته است.
شش نسخه از رساله شرح صدر در كتابهاى فهرست نسخ خطّى معرّفى شده است.(229) اين دو رساله دو بار نيز بهطبع رسيده است. بار اوّل در نشريه جلوه )شماره هشتم، سال اوّل، 1324، صص 409 – 393) و بار دوم در ده رساله محقّق بزرگ فيض كاشانى، بهكوشش رسول جعفريان، اصفهان، 1371، صص 73 – 47، چاپ شده است. چاپ اوّل آن، بنابر آنچه در مقدّمه مصحّح آمده است، براساس يك مجموعه خطّى مشتمل بر پنج رساله از فيض است كه بدون تاريخ مىباشد. تصحيح دوم شرح صدر، بنابر قول مصحّح آن در مقدّمهاش، براساس نسخهاى است به خطّ علمالهُدى فرزند فيض كه به شماره 5019 در كتابخانه مرحوم آيتاللَّه نجفى موجود است و ضمناً با نسخه شماره 1401 در همين كتابخانه مقابله و موارد مهم موجود در نسخه شماره 1401 بهنسخه اوّل دركروشه افزوده شده است. امّا اين چاپ داراى موارد مغلوط بسيار است و از مقابله اين دو نسخه با يكديگر چنين برمىآيد كه نسخه دوم كاملتر باشد. نسخه اخير در موارد عديده منطبق است با نسخهاى كه در نشريه جلوه مندرج شده است. نگارنده متأسّفانه تاكنون نتوانست به ديگر نسخ خطّى اين رساله دست يابد و لذا بناى كار خود را براساس چاپ جلوه كه صحيحتر است و مقايسه آن با چاپ ديگرش نهاد.
221) فهرستهاى خودنوشت فيض كاشانى، تصحيح و تحقيق محسن ناجى نصرآبادى، انتشارات آستان قدس رضوى، مشهد، 1377، صص 45 – 44.
222) كلمه بيت در عرف قدما و خوشنويسان بهمعناى چهل يا پنجاه حرفِ مندرج در حداقل يك سطر است.
223) همان، ص 107.
224) الانصاف، مندرج در ده رساله، ص 196.
225) فهرستهاى خودنوشت، ص 107.
226) فهرستهاى خودنوشت، ص 118.
227) مصحّح محترم ده رساله فيض كاشانى )ص 46) با بيان اينكه اين رساله بهجز مقدّمه و برخى جزئيات تماماً همان مقاله اوّل رساله شرح صدر است، آن را رساله مستقلّى ندانسته و در مجموعه ده رساله نياورده است، درحالىكه رفع الفتنه رساله مستقلّى است. اصولاً يكى از روشهاى فيض در تأليف اين بوده كه رسالههاى خويش را بهصورت مختصر و مبسوط با افزودن نكات ديگر با عناوين مختلف مىنوشته است تا بهكار مخاطبان مختلف در زمانهاى متفاوت بيايد.
228) رساله الاعتذار در ده رساله، صص 291 – 277، چاپ شده است.
229) فهرستهاى خودنوشت، ص 190.
دکتر شهرام پازوكى
منیع: مجله عرفان ایران- شماره 29-30