Search
Close this search box.

نخلبندی خواجوی کرمانی (بخش اول)

دکتر ناهید نوروزی 

khajooye kermani 96اشاره: با وجود اینکه خواجو در خود ایران شاعر کاملاً شناخته‌شده‌ای نیست، بانوی ادیب، دکتر ناهید نوروزی یک اثر او را به ایتالیایی ترجمه‌ی موزون کرده و انتشارات میمزیس (‏‎۲۰۱۶‎‏)، از مجموعه سیمرغ (به مدیریت پروفسورانتونیو پانائینو) در ‏‎۴۰۰‎‏ صفحه عهده‌دار چاپش شده است. با توجه به اهمیت این کار، کارلو ساکونه (استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بلونیا) در نوشتاری با عنوان «طلایه‌دار مطالعات خواجوشناسی در خارج از ایران» به معرفی این اثر پرداخته که پیش از مقاله بلند دکتر نوروزی، بخش‌هایی از آن را می‌خوانیم:

 ناهید نوروزی، مقیم ایتالیا، دکتر مطالعات ادبی، تاریخی و لغت‌شناسی (فیلولوژیکی) و مدرس زبان فارسی در دانشگاه بلونیاست و درهمان دانشگاه در انجمن مطالعات و تحقیقاتِ اروپاـآسیایی همکاری دارد. وی سردبیر سالنامه و دو زبانه دفترهای میخانه و نیز عضو هیأت تحریریه در مجله مطالعات هندی‌ـ‌مدیترانه‌ای می‌باشد و مسئولیت بخش شعر فارسی در مجله ایریس نیوز ـ مجله بین‌المللی شعر ـ را به عهده دارد.‏

 اهمیت برگردان کتاب همای و همایون به زبان ایتالیایی پیش از هر چیز در این است که اولین ترجمه یک اثر از خواجوی کرمانی به زبان خارجی می‌باشد و دیگر اینکه این کتاب با مقدمه‌ای جامع درباره خواجو و آثارش همراه است. شرق‌شناس نامی آلمانی یوهان کریستف بورگل (دانشگاه برن) در خاتمه پیش‌درآمد و معرفی‌اش بر ترجمه خانم نوروزی، وی را طلایه‌دار مطالعات خواجوشناسی و شناساننده خواجو در خارج از ایران دانسته است.

 وی در مقدمه خویش علاوه بر شرح حال شاعر و نشان دادن اهمیت و مقام خواجو در ادبیات کهن فارسی به تحلیل تاریخی-لغت‌شناسی این متن می‌پردازد. علاوه بر این، دکتر نوروزی تلاش و همت بسیاری مبنی بر معنوی بودن این اثر گماشته که در آن نکته‌های دقیق و موشکافانه‌ای را برشمرده و نشان داده است که چگونه این منظومه عاشقانه را می‌توان با بینشی تمثیلی-روحانی خواند.‏ ‏مترجم سپس به پژوهشی تطبیقی با منظومه‌های پیشین از جمله «ویس و رامین» فخرالدین گرگانی و «خسرو و شیرین» و «هفت‌پیکر» نظامی و نیز برخی اپیزودهای رمانس‌گونه شاهنامه فردوسی با درج مثال‌هایی چند پرداخته و به‌ویژه بر برخی بن‌مایه‌های مشترک تأکید کرده است.‏

 ترجمه‌ی این کتاب بسیار دقیق و زیبا و سلیس است و مترجم به حفظ وفاداری به متن و نیز به وزن شعر توجه داشته و آن را مصرع به مصرع برگردانده است. معمولاً در ترجمه منظومه‌ها سعی بر این است که به منظور سهولت برگردان و نیز کمک به خواننده، ترجمه را به نثر انجام دهند، ولی دکتر نوروزی با وجود اینکه زبان پیچیده ایتالیایی زبان مادری‌‌اش نیست، با شهامت و پشتکار تمام اثر را به نظم برگردانده و تلاش موفقیت‌آمیزی بر حفظ نسبی موسیقی کلام داشته که بسیار قابل ستایش است. ‏

 نکتۀ مهم دیگر این است که مترجم بدون هیچ منبع تفسیری و شرحی، توانسته گره‌های بسیار زیاد این اثر دشوار را هم به منظور ترجمه و هم برای توضیحات به تنهایی بگشاید و حدود ‏‎۱۳۰۰‎‏ پاورقی با شرح تصاویر غنی این منظومه اعم از نمادین، تاریخی، اسطوره‌ای، مذهبی و هنری، به منظور آشنا کردن خواننده‌ها به عجایب علم بدیع و علم معانی شعر سنتی فارسی، به ترجمه بیفزاید. ‏‏

در پایان کتاب یک پیوست مفید و باارزش هم آمده است که توضیحی است بر اسطوره‌های تاریخی و مذهبی و مضمون‌های فرهنگ ایران و نیز تصاویر اصیل شعر فارسی که در منظومه همای و همایون مکرر دیده می‌شود. طبیعتاً پیش‌درآمد و معرفی کتاب به قلم پروفسور بورگل، مثنوی‌شناس معروف بر ارزش علمی کتاب بسیار افزوده است.

 تصویر نخلبند در «همای و همایون»

سخن را بدین طرز کردم طراز                                 چو زلف عروسان کشیدم دراز

 ببردم ز صبح فروزنده آب                                               ببستم تب محرق آفتاب

 عَلم بر در شاه اختر زدم                                          سراپرده بر طاق اخضر زدم

 شکستم شه آسمان را سپاه                                          ز اکلیل بر سر نهادم کلاه

 زدم پنج نوبت برین هفت بام                                   چشیدم می‌روشن از هفت جام

 چو موسی نشیمن گرفتم به طور                                چو داوود بر ساز کردم زبور

 گرفتم به خلوتگه قطب جای                                      زدم محور چرخ را پیش پای

 نی خامه‌ام نخلبندی نمود                                         به نخل سخن سربلندی نمود

 در بیت آخر این بریده کوچک که در ختم کتاب «همای و همایون» آمده است، خواجوی کرمانی به خود صفت «نخلبند» می‌دهد و با در نظر گرفتن این مهم که در بیت‌های پیشین و پسین از طرز سرودن و کار هنری اثر خویش به درازا سخن گفته و از خود در ۱۱۳ بیت تمجید کرده است، بی‌جا نیست که این، تعبیر به مثبت بودن «نخلبندی» باشد؛ چراکه می‌بینیم «نخلبندی نمودن» در کنار «آبروی صبح را بردن»، «عَلم بر در شاه اختر زدن»، «سپاه شه اختر را شکست دادن»، «در خلوتگه قطب جای داشتن» و بسیار توصیفات دیگر آمده است که حیرت خواننده را در این خودستایی برمی‌انگیزد.

 شاعر در مبالغاتش مقام خویش را همسان با مقام معنوی حضرت موسی و موسیقی اثرش را هماهنگ زبور می‌داند. او خود را به‌سان شاهان اساطیری بلندمایه می‌خواند و جایگاه خویش را در هفت آسمان قرار می‌دهد و پس از اینها همه، به نخلبند بودن خویش اشاره می‌کند؛ بنابراین این صفت برای خواجو و همدوره‌هایش باید امری بهین و مثبت بوده باشد.‏ 

 بنا به لغتنامه، نخلبند معنی «باغبان» هم دارد، پس مقام خواجو در عین حال به‌ عنوان نگهبان و پرده‌دار گنجینه شعر و ادب فارسی هم می‌تواند باشد و این امر نشان می‌دهد که او تا چه حد در انتقال هنر ادبی می‌توانسته نقش داشته باشد.‏ برخلاف تصور برخی و جدا از سلیقه ادبی مدرن، اگر شاعری از گل‌های باغ دیگران، نخلبندی هنری بیافریند و با برخورداری از تجارب پیشینیان اثری ادبی بسازد، نه تنها کاری بی‌ارزش نکرده است، بلکه از آنجا که در راستای سنت ادبی قرار دارد، قابل‌ ستایش نیز است. بی‌مورد نیست که شاعر پس از اشاره به حضرت موسی و حضرت داوود و جمشید و غیره، اثرش را در راستای آثار گرگانی و نظامی قرار می‌دهد؛ دو استادی که با درج نام شخصیت‌های داستانشان (در طول این مثنوی پنج-شش بار از آنها یاد شده است) بزرگشان می‌دارد:‏

 چو ویسش چه در خانه خواهی نشاند                              به رامین سپارش چو موبد نماند

 بسی خسروان را بوَد این هوس                                      که شیرین بودشان دمی همنفس

 در هنرهای سنتی فرهنگ‌های مختلف جهان به‌ویژه در هنر ایرانی، تنها نوآوری ارزش شمرده نمی‌شده، بلکه کمال و تنوع و مهارت در بهره‌برداری از گنجینه سنت ادبی و توانایی شخصی در چیدمان آن نیز نقش مهم خود را ایفا می‌کرده است؛ ولی آن هنرمند پیروزتر است که در جهت سنت توانسته باشد چیزی از خود به آن گنجینه بیفزاید و در اثرش بتوان روح ویژه وی و نیز شیوه شخصی‌اش را حس کرد و از همه مهمتر اینکه، اثر مورد نظر در وجدان‌ها و عواطف بشر متأثر و تکان‌دهنده روح مردمان باشد و بدین سان بتواند در قرون جاودان مانده و در رده آثار کلاسیک قرار گیرد.‏

 باید این مهم را نیز در نظر داشت که در گذشته علم و هنر بیشتر سینه به سینه می‌گشت و امکانات مطبوعاتی امروزه بسیار کمتر در دسترس بوده است، پس وفادار بودن به سنت، در واقع حفظ و نگهداری دانسته‌های گذشته را تضمین می‌کرد و بنابراین سنت نقش حافظه مشترک تاریخ و علم و هنر یک ملت را به عهده داشت.‏
طبیعی است که خواجوی کرمانی در ذهن خود نظامی گنجوی را در نظر داشته است و در الگو بودن نظامی، به‌ویژه در منظومه‌های پنجگانه، هیچ شکی نیست و این انتخاب خواجو را می‌توان پاس‌ نهادن به مقام استاد دانست؛ ولی منظومه عاشقانه «همای و همایون» و یا «گل و نوروز» خواجو که بر منظومه‌های عاشقانه نظامی در ژانر و در برخی موتیف‌ها و طبیعتاً نیز در تصاویر همراستاست، چندان متفاوت هستند که آنها را سوای «خسرو و شیرین» بدانیم. می‌بینیم که کل داستان و قهرمانانش و نیز ماجراها و خیلی عناصر با «خسرو و شیرین» فرق دارند و تقلید خواجو از نظامی مانند تقلید امیر خسرو دهلوی از نظامی نیست که شالوده‌های موضوعی و ساختاری خمسه‌اش را از خمسه نظامی اقتباس و حتی در عنوانشان نیز تقلید و گاه کپی کرده باشد.‏

 تعادل متعالی

 نکته مهم و قابل توجه دیگری که باید افزود، این است که خواجو در جنبشی میان‌ژانری و در نوسانی بین عقل و دل، بین هیجان زمینی و عشقی عمیق و معنوی به یک تعادل متعالی رسیده است. اهمیت «همای و همایون» در این است که به طورکلی مشخصات اساسی مربوط به ژانرهای هر پنج اثر «خمسه نظامی» را در بر دارد. این منظومه هم عاشقانه هم عارفانه هم حماسی و هم اخلاقی‌ـ‌تعلیمی است و در جای‌جایش می‌توان به نکته‌های آموزشی گوناگونی برخورد، گرچه جنبه عاشقانه، همان‌طور که از عنوانش می‌توان پیش‌بینی کرد، بر دیگر جوانب می‌چربد و شاید به خاطر همین خاصیت گلچینی از چند بوستان و همین بهره‌برداری ادبی از چند ژانر هم باشد که خواجو قلمش را به‌سان نخلبندی می‌داند.‏

 البته اینکه «همای و همایون» که یک منظومه عاشقانه است، برخی خصوصیات ژانرهای دیگر را هم در خود داشته باشد، امری غریب نیست. در ادبیات کلاسیک فارسی می‌توان ازنمونه‌های زیادی یاد کرد؛ مثلاً شاهنامه که در حماسی بودنش شکی نیست، می‌بینیم که در لابلای روایات تاریخی جنگ‌ها و رویدادهای گوناگون شاهان ایرانی داستان‌های عاشقانه هم گنجانیده شده که لطف و جذابیت اثر را بیشتر کرده است. برخی از این داستان‌های عشقی مثل «بیژن و منیژه» حتی قبل از قصد نگارش «شاهنامه» طراحی شده بودند. داستان‌هایی دیگر مثل «خسرو و شیرین» به صورت منظومه عاشقانه مستقل در آمد و دیگر شاعران با الهام از آن، هر کدام با نگرش خاص خویش بهره برده و با افزودن و کاستن برخی جوانب جلوه دیگری به آن داده‌اند؛ مثلاً نقش شیرین در شاهنامه با نقشی که این شاهدخت ارمنی در «خسرو و شیرین» بازی می‌کند، یکسان نیست. نظامی به شیرین به‌ عنوان شخصیت اصلی یک منظومه عاشقانه نگاه می‌کند و برای همین هم می‌بینیم که تغییراتی زن‌ستایانه نسبت به شیرینی که در فردوسی می‌شناسیم، ایجاد کرده است و در واقع با بهره‌برداری از خلاقیت خود، شخصیتی نوین و مطلوب ساخته و پرداخته است و ژانر رمان یا منظومه عاشقانه این اجازه را به او می‌داده است، در حالی که نگاه فردوسی به شیرین نگاه واقع‌گرایانه و تاریخی است و وظیفه او به ‌عنوان حماسه‌سرا نمی‌توانست چیزی جز بیان آنچه از روایات در دست داشت، باشد. علاوه بر گنجاندن این داستان‌ها، فردوسی هر از گاهی نظر شخصی و اخلاقی خود را گاه به صورت آشکار گاه به تلویح آورده است؛ ولی طبعاً آن را به این دلیل نمی‌توان اثری اخلاقی یا تعلیمی دانست.‏

 درآمیختن عناصر ادبی

 اما ویژگی درآمیختن عناصر ادبی ژانرهای متفاوت در کار خواجوی کرمانی بسیار پررنگ‌تر از دیگران است. «همای و همایون» قطعه‌های غنایی هم بسیار دارد (حتی خواجو در این مثنوی روایی غزل هم گنجانیده است، البته در مقدمه‌اش) که دلیل بر این است که تا چه حد داستان این دو عاشق را در آینه وجود خود پرورده است. وی به عالم درونی و روانی شخصیت‌هایش بسیار توجه دارد و داستانش حاوی خودگویی‌های زیادی است که مواد گوناگونی برای خوانشی روان‌شناختی در اختیار خواننده می‌گذارد، گرچه عمق و نوآوری آنها به پای شگردهای نظامی نمی‌رسد. گاهی برخی خودگویی‌ها به طور متناقض در گفتگو با اشیای بی جانِ شخصیت داده شده، مثل شمع و باد و برف و باران، صورت می‌پذیرد. ولی طبعاً این شاعر است که در قالب سبک غنایی و در لباس شخصیت اصلی داستان، زن یا مرد، درددل خود را می‌گوید. شاید به خاطر همین هم باشد که فرق چندانی بین قهرمان زن و مرد در داستان حس نمی‌شود؛ چراکه خودِ غنایی شاعر اینجا مطرح است. زیبایی زن و مرد تقریباً به طور یکسانی توصیف شده است و همین‌طور احساسات و عواطف در تغییر روند داستان؛ مثلاً این فقط همای نیست که قهرمانانه می‌جنگد، بلکه همایون گرچه شاهدختی است که در ناز و نعمت پرورده شده است، از قهرمان مرد در دلیری چیزی کم نمی‌آورد.‏

 این ویژگی‌های غلیظ غنایی در قالب منظومه‌ای روایی نوعی تناقض زیبا و ادبی ایجاد می‌کند؛ تناقضی که شاید در عصر ما چندان زیبا نباشد، ولی در دوره کهن چنین بوده است. خواننده امروزی برای شناخت و لذت از یک اثر قدیمی باید خود را به زمان و مکان گذشته ببرد، لباس گذشتگان را بپوشد، هوای تاریخ اجتماعی آن دوره را استنشاق کند و سپس با مقیاس‌های آن دوره اثر را نقد کند.‏

 مضمون‌های زمینی و آسمانی

 فرم دیگری از تناقض در «همای و همایون» وجود دارد که به آن ارزش خاصی داده و آن درآمیختگی مضمون‌های زمینی و آسمانی است و این پرسش را برمی‌انگیزاند که: آیا عشقی که در خون و روان همای و همایون می‌دود و در متن داستان مطرح است، جنبه خاکی دارد یا عرفانی و آیا طرح این پرسش اصلاً درست است؟ برای پاسخ به این پرسش نخست برخی جنبه‌های عرفانی اثر را برمی‌شمریم.‏

 پیش از هر چیز هم‌خانوادگی بودن اسم‌های همای و همایون (که عنوان کتاب هم است) امری تصادفی نیست و میل وصول به اصلی یگانه را تداعی می‌کند، به همان رو که سفر از غرب به شرق (به گفته پروفسور بیورگل) تمثیلی از اشراق و بازگشت به منشأ نور الهی و سلوکی از غرب ماده (مؤنث) به شرق روح (مذکر) است. بی‌جا نیست که خواجو نام مذکر همایون را برای معشوقه و نام مؤنث را برای همای عاشق انتخاب کرده است و این تغییر جنس اسم عاشق و معشوق به احتمال زیاد عمدی است و تمثیل روحانی داستان عاشقانه را پررنگتر می‌کند.‏

 یکی دیگر از علائم متعددی که جنبه عرفانی این اثر را نشان می‌دهد، انتخاب غریبی است که خواجو در دیباچه «همای و همایون» می‌کند مبنی بر اینکه در کنار نعت‌های مختلف خدای تعالی، پیامبر(ص) و دیگر ممدوحان رایج در آثار ادبی و نیز پرداختن به سابقه و نظم کتاب و احوال خویش، شاعر دو بند مهم را بر مقدمه کتابش می‌افزاید که به‌ندرت در منظومه‌های دیگر می‌توان یافت: نخست بندی در باب شراب و مستی است و دیگری مدح مقربان حضرت الوهیت است.‏
در باب مستی و اینکه شراب چه معنی‌هایی در ادبیات کلاسیک فارسی می‌تواند داشته باشد، بسیار سخن رفته است و جای بحثی نمی‌گذارد. معمولاً «می» را در آثار شاعران عارف باید به صورت معنوی تعبیر کرد و «مستی» نظر بر دوری از عقل و نزدیکی به دل و روح است؛ ولی خواجو در این بند بیشتر در معنی شراب واقعی و شراب تمثیلی در نوسان است. انگار به ‌عمد می‌خواهد خواننده را به شبهه بیندازد؛ ولی در آخر این بخش از این ابهام دست می‌کشد و منظورش را آشکارا می‌گوید:‏

بده ساقی آن گوهر کان جان                                              می ‌آتشی آب حیوان جان‏

اگر هوشمندی، برو مست شو                                      قدح گیر و در نیستی هست شو‏

که هر دم که مطرب برآرد خروش                                  ندا دردهد سوی جانم سروش‏

که: خواجو که در عالم جان رسید                         چو از خود برون شد، به جانان رسید

 شاعر در این ابیات تأکید می‌کند که شراب را برای رسیدن به نیستی یا «فنا» می‌نوشد تا راه وصل به جانان را هموار کند؛ و ما را به یاد آن حدیث می‌اندازد که صوفیان از آن بهره‌ها برده‌اند: «بمیرید پیش از آنکه میرانده شوید». این بخش در عین حال چیزی مثل «ساقی‌نامه» است که شاعر در منظومه‌اش نخلبندی کرده است و این امر از ویژگی‌های برجسته خواجوست. ‏  

 ادامه دارد…

 منبع: روزنامه اطلاعات