حکایات و لطایف
حکایت حضرت ابراهیم(ع): گویند: ابراهیمِ پیامبر گوسفندان بىشمار و حدود چهلهزار چوپان داشت. فرشتگان گفتند: ابراهیم را دل نزد
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
حکایت حضرت ابراهیم(ع): گویند: ابراهیمِ پیامبر گوسفندان بىشمار و حدود چهلهزار چوپان داشت. فرشتگان گفتند: ابراهیم را دل نزد
حکایت ابراهیم ادهم در بادیه: ابراهیم ادهم مىگوید: از بادیه به سوى مکّه براى حجّ مىرفتم، در ذاتُالعِرْق* هفتاد
پيكان كشيدن از پاى ولىّ خدا، على مرتضى در وقت نماز: شير خدا شاه ولايت علىصيقلى
پارساى بخيل: در عهد رسول خدا، بيوهزنى مالدار و بسيار پرهيزكار بود كه هر روز به نماز و شب
اگر رفتى بُردى و گر خُفتى مُردى: شبى در بيابان مكّه از بىخوابى، پاى رفتنم نماند، سر بنهادم و
اگر رفتى بُردى و گر خُفتى مُردى: شبى در بيابان مكّه از بىخوابى، پاى رفتنم نماند، سر بنهادم و
پرسش موسى از خدا: حضرت موسى از خداوند پرسيد: دشمن و دوست تو چه كسانند؟شنيد كه خدايش فرمود: دوست
اگر رفتى بُردى و گر خُفتى مُردى: شبى در بيابان مكّه از بىخوابى، پاى رفتنم نماند، سر بنهادم و
اگر رفتى بُردى و گر خُفتى مُردى: شبى در بيابان مكّه از بىخوابى، پاى رفتنم نماند، سر بنهادم و
داستان زاهد و عارف: زاهدى، فاسقى را دید که به گناهى عظیم افتاده بود، زاهد نفرینش کرد که خدایا،
Copyright © Majzooban.Org 2024. All Rights Reserved