تفسیر و تجربهی ستم
عبدالکریم سروش، که از متفکران نامدار و تأثیرگذار اصلاحطلبی دینی است، در دورهی اخیر فکری خویش روی مسألهی «تجربهی نبوی» (یعنی آن «تجربه»ای که محمد بن عبدالله را «نبی» کرد) متمرکز شده و به دلیل اهمیت صدر اسلام برای کل تاریخ اسلام گویا این تصور را دارد که با تفسیر تازهای از تجربهی صدر میتواند آن تاریخ را بازنویسی کند. این تلاش به عنوان یک تلاش ذوقی فردی ارزشمند است، اما بعید است که به سرانجام مؤثر راهگشایی برسد
فراموش نكنيم كه برخي از پهلوانان شاهنامه، همچون زال و رستم ميتوانستهاند تاج بر سر نهند و شاه ايران شوند؛ اما ترجيح دادهاند پهلوان باقي بمانند. پشت و پناه مردم، شاهان و سرزمينشان باشند و هر زمان فرّه ايزدي از شاهي، با خارج شدن از مسير داد و دهش، گسست، شاهي دادگر بيابند. در سراسر شاهنامه مهمترين وظيفة پهلوانان غير از دفاع از سرزمينشان، نظارت بر كار شاهان است؛ مهار خودكامگي؛ نصيحت شاهان و در صورت لزوم تنبيه آنها و اين همه امكان را با اثبات غمخواري و از خودگذشتگي كسب كردهاند. هر زمان لازم بوده از هيچ كوششي براي ياري رساندن به مردم و سرزمينشان فروگذار نكردهاند.
«اگر بخواهيد دشمنان خود را خوار كنيد، به دوستان خويش نيكي نماييد.» .«بايد اين درس را نيك آموخت كه خوشي و سعادت انسان به رنج و زحمتي كه در تحصيل آن به كار برده است، بستگي و ارتباط دارد. كار و مرارت، چاشني خوشبختي است. برماست كه با تمام جهد و قوا، اسباب بزرگي و مردانگي را آماده و حفظ كنيم تا آسودگي خاطر كه بهترين و گراميترين نعمتهاست، به دست آيد و از غم و محنتهاي سخت، در امان باشيم.» .«به عقيدهي من، زمامدار بايد بر ديگر افراد از اين جهت امتياز و برتري داشته باشد كه نه فقط از زندگي سهل و آسان روگردان، بل كه عاقبتانديش و با تدبير و پركار باشد.» .«آن كسي تاج سعادت را بر سر دارد كه با استعداد كافي، از راه صواب تحصيل مال كند و آن را در راه مقاصد عالي و شريف صرف نمايد.» .«جهانگيري كار عظيمي است اما جهانداري كاري بس عظيمتر است. به چنگ آوردن امپراتوري در اثر جسارت و جنگآوري است؛ اما حفاظت آن بدون حزم و درايت و مراقبت پيوسته، محال است.»
درك ناتواني خرد با عقل و بصيرت
در دنیا آدمهای زیادی هستند که خیلی حرفها میزنند، از خودشان تعریف میکنند، فخر میفروشند به اینکه در زندگی در این فکر بودهاند که به مردم خدمت بکنند، به کسانی که نیاز به کمک داشتهاند کمک کردهاند.
جوانان هندو که تحصيلات انگليسي داشتند و غالباً در نهادهاي مبلغين [مسيحي] تعليم ديده بودند در حالي که مسلمانان از اين اماکن دوري مي کردند، تمام شغلهاي دولتي را گرفتند و مسلمانان را کاملاً از اين مشاغل کنار زدند. تعدادي مشاغل بي اهميت در دست مسلمانان باقي ماند که سال به سال و روز به روز تعداد آن نيز کمتر مي شد.
. اما بالاخره پیامبر چیزی گفته است، دینی آورده است و امام علی هم از همه به او نزدیکتر بوده است و آن اصحاب علی هم که شیعیان اولیه بودند از همه به علی نزدیکتر بودند و بالاخره گونه¬ای از اسلام را روایت کرده¬اند. من به دنبال آن اسلام هستم و معتقدم این اسلام در قرآن شاخصهایی دارد که در آنها خدا محور است پیامبر هم محور نیست چهبرسد به ائمه! هر متن، دعا و روایتی که این شاخص را از دست داد یعنی به جای اینکه خدا محور باشد بشر محور بود را با تردید نگاه کنید. شاخص اصلی این است که خدا در اندیشه مسلمان، چه شیعی و چه غیر شیعی، چه نقشی دارد؟آنجا که ميگوییم یهود ميگویند خدا دنیا را خلق کرد و بعد هم رفت خوابید که قرآن بحث «غلت ایدیهم» را ذکر ميکند که انگار دست خدا بسته است. این نکاتی هم که برخی در مورد ائمه قائل¬اند چه فرقی ميکند با حرفی که یهود در مورد خدا ميگفته اند؟