حکایات و لطایف
معراج جان در نفى خود و ظهور عشق اعلى است: هر كجا دلبر بود خود همنشين فوقِ گردون است
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
معراج جان در نفى خود و ظهور عشق اعلى است: هر كجا دلبر بود خود همنشين فوقِ گردون است
جوانی زیبا، دست از دنیا بداشته بود. یاران، او را گفتند چرا از دنیا نصیبی بر نداری؟گفت: اگر
ماجراى مرد نحوى و كشتيبان: مردى كه در علم نحو تخصص داشت در كشتى نشسته بود. او كه همواره
ماجراى مرد نحوى و كشتيبان: مردى كه در علم نحو تخصص داشت در كشتى نشسته بود. او كه همواره
حكايت ملاقات ابوعلی سينا با ابوسعيد ابوالخير: «يک روز شيخ ابوسعيد قدساالله روحه العزيز در نشابور مجلس میگفت. خواجه
ما را بر كيسه بند نيست: درويشى از ماوراءالنّهر نزد شيخ ابوسعيد ابوالخير آمد و سه روز ماند و
غرورِ عبادت و مقام كرامت: پيرى در سير و سفر در راه حجاز در هر گامى كه به سوى
در سیرت پادشاهان: پادشاهی به کشتن بیگناهی فرمان داد. گفت: ای مَلِک بموجب خشمی که تو را بر من
عزّت نفس در قناعت است: درويشى در آتش فقر مىسوخت، كسى به او گفت: فلانى در اين شهر بخشنده
Copyright © Majzooban.Org 2024. All Rights Reserved